اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





دیـــــــــوار
چگونه دروغی به نام نسل Z، اقتصاد سیاسی ما را توجیه می‌کند؟


۲۰ مهر ۱۴۰۱   3236  17  1 سرمقاله
نسل Z تهمتی است که دشمنان ایران تراشیده‌اند و ما که این‌سال‌ها به استقبال ضعف می‌رویم -زیرا نمی‌خواهیم یا نمی‌توانیم مسئولیت سنگین ایران‌بودن را بپذیریم- آن را همچون عذری برای فاجعه‌ای که از دستان‌مان بیرون آمده است، قبول کرده‌ایم. ما سوگوار فرزندان‌مان هستیم زیرا ایران نمی‌تواند دعوتی برای فرزندانش داشته باشد. این در حالی است که ایران خطیرترین لحظات تاریخ خود را سپری می‌کند و همچون مردی میانسال و قوی‌پنجه، در آستانۀ جنگش که چه‌بسا جنگ همۀ جهان -جنگ جهانی سوم- باشد، ایستاده است؛ دیواری مهیب مردم ایران را از جهان واقعیت و جنگی که در آن است، جدا کرده.

این روزها در بحبوحۀ درگیری‌های خیابانی، تمامی گفتارهای رسمی -از مواضع مسئولان انتظامی و امنیتی گرفته تا اساتید دانشگاه- به مولفۀ مشترکی در تحلیل اعتراضات اشاره می‌کنند: نوجوانان دهه‌هشتادی و سبک‌زندگی خاص آن‌ها. در این نگاه، نوجوانان دهه‌هشتادی وضعیت تثبیت‌شده‌ای دارند. وضعیتی که بسته به موقعیت‌های «طبیعیِ» محیطی، اعم از خانوادگی و اقتصادی، دو تیپ شخصیتی سرراست می‌سازد. تیپی که به نحو نمادین در سرود «سلام فرمانده» هویت‌یابی می‌کند و تیپی که در وسط خیابان به دنبال تجربۀ واقعی آن چیزی است که در بازی‌های رایانه‌ای تجربه کرده است. واضح است که تزئیناتی مثل گلایه از عدم توجه به مقولۀ آموزش و پرورش کودکان و... ممکن است مدعی سهمی از بی‌مسئولیتی برای نیروها و ساختار سیاسی جمهوری اسلامی باشد، اما حتی علی‌رغم تمام این گفتارها، اصل وجود این دوقطبی و عوامل طبیعی شکل‌گیری آن، مورد مناقشه قرار نمی‌گیرد.

با این حال به نظر می‌رسد تاکید بر خردسال بودن معترضین و هیجان‌زدگی ناشی از بازیهای رایانه‌ای و فضای مجازی، فرار از مشاهده واقعیتی است که فرای تمامی منازعات عقیدتی، فرهنگی یا تنوع سبک‌های زندگی، صحنه سیاست و زندگی ایران را ضعیف کرده است. واقعیتی که در شکل یک فقدان، تمامی شهروندان جمهوری اسلامی را در برابر یک پرسش مشترک قرار می‌دهد: زندگی سخت ما، بهای چه سرنوشتی است؟ شهروندان جمهوری اسلامی هر روز از خود می‌پرسند که این زندگی کشدار قرار است به کجا برسد؟ آیا نبردی در کار است و امیدی برای پیروزی هست تا تحمل این زندگی دشوار را شیرین سازد؟ در لحظه‌ای که این پرسش پرسیده می‌شود، دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی با تمام قوا و با تمام ابزارهای مالی، فرهنگی، امنیتی و علمی خود، با تمام برنامه‌های سرگرم‌کننده خود، از عصر جدید و خندوانه و دورهمی گرفته تا اردوهای جهادی و اکوسیستم خلاقیت و نوآوری، پاسخی سرراست می‌دهد: هیچ جنگی در کار نیست، سرنوشتی نداریم و تنها هدف ما این است که شما بتوانید زندگی نرمالی داشته باشید. زندگی نرمال، آنچیزی است که گفتارهای محافظه‌کار جمهوری اسلامی، در فرار از به عهده‌گرفتن جنگی که جمهوری اسلامی از چند دهه پیش آغاز کرده است، به مردم وعده داده‌اند. زندگی نرمالی که قرار است به هر نحو ممکن و با فروش نفت یا حتی فروش املاک و اموال دولتی، برای مردمان مهیا شود و دولت، خدمتگزار و کارگزاری خدوم برای گذران زندگی آرام مردمش باشد.

با این حال، تنش درونی میان این شخصیت میان‌مایه و شخصیتی که عزمی برای برپایی معنای انسان در جهان داشته است، اجازه نمی‌داده و نمی‌دهد تا این گفتار محافظه‌کار بتواند همچون گفتاری کاملا مسلط، جمهوری اسلامی را تا سرحد گاوی شیرده برای قدرت‌های جهانی تنزل دهد. چه اینکه اگر چنین اتفاقی رخ داده بود، آنگاه جمهوری اسلامی می‌توانست وعده زندگی نرمال را به سادگی محقق کند. خاصه اینکه منابع طبیعی و حتی موقعیت جغرافیایی ایران، در وضعیتی غیرجنگی و فاقد تحریم‌های بین‌المللی، کاملا مستعد این است که بدون داشتن یک جامعه مولد و سیاسی، از پس معیشت مردمش برآید. بنابراین در شرایطی که تنش درونی داخل حاکمیت که اجازه انصراف کامل جمهوری اسلامی از جنگ و ایستادگی را نمی‌دهد، تبعات سخت این جنگ را به زندگی مردم سرازیر کرده است، مردم با خود می‌پرسند اگر تحریم، انزوا، تورم، بیکاری و... همگی تبعات تحمیلی یک جنگ است، پس چرا نمی‌جنگیم؟ و اگر نمی‌جنگیم چرا زندگی نرمال نداریم؟

آنچه در هیاهوی فعالیت‌های گروهک‌های معاند و تروریستی و همچنین در پشت برچسب «تینیجری» بودن اعتراضات، ناگفته و پنهان باقی می‌ماند همین پرسش است که این بار با اراده‌ای بی‌سابقه در صحنه سیاست ایران طرح شده است. مردم از خیابان‌ها دست نمی‌کشند چون دیگر نمی‌خواهند پاسخ به این پرسش به تعویق بیفتد. آن جرئت و جسارتی که در وجود یک نوجوان 16 ساله درون خیابان مشاهده می‌شود بیش از آنکه مبتنی بر یک بازی رایانه‌ای باشد، مبتنی بر رکود و فسادی است که زندگی ساکن و بی‌ماجرای یک دهه اخیر، به بار آورده است. هیچ انسانی به سادگی نمی‌تواند یک زندگی بی‌سرنوشت و بی‌ماجرا را تاب بیاورد، الا اینکه حاکمیت بتواند به اندازه کافی مخدر تزریق کند. اما جمهوری اسلامی نمی‌تواند به اندازه عربستان سعودی و کویت مردمش را تخدیر کند. این کشدار شدن، مردم و از جمله همان جوانان دهه‌هشتادی را بی‌طاقت می‌کند به طوری که با خود نجوا می‌کنند: این بار دیگر باید تعیین تکلیف کرد و پرسید سیاست‌های جمهوری اسلامی به چه قیمتی، این زندگی را به ما تحمیل کرده‌اند؟

تمام عناصر سیاست‌های اصولی جمهوری اسلامی، از به رسمیت‌نشناختن رژیم صهیونیستی تا حجاب، از سیاست‌های اقتصادی تا سیاست‌های امنیتی، همگی در لحظه‌ای که معلوم نیست برای چه هدفی وضع شده‌اند و ملت ایران را به چه سرنوشتی دعوت می‌کنند، پوچ و بی‌معنا می‌شوند و آنگاه هر تاکیدی بر الهی‌بودن یا قانونی‌بودن آن‌ها، نوعی لجبازی و زورگویی مذهبی تلقی می‌شود که فاقد هر معنای وحدت‌بخش و سیاسی برای ملت ایران است. این درست خلاف روندی است که جمهوری اسلامی از بدو تاسیس مدعی آن بود.

ادعای جمهوری اسلامی این بود که «والله اسلام همه‌اش سیاست است» و با این طرح، اسلام را ذیل دعوتی که برای انسان دارد، همچون یک پیگیری عمومی و ضروری، طرح کرد. اسلام همچون دعوتی برای انسان، می‌توانست از مرزبندی‌های فرهنگی، عقیدتی و قومی، فراتر رود و انسان‌ها را در همداستان‌بودن‌شان، متحد کند. این همان معجزه‌ای بود که باعث می‌شد جمهوری اسلامی بتواند در سیاست داخلی و سیاست خارجی نیروهای وفاداری خلق کند که تا پیش از این دعوت، هیچ اشتراک ظاهری، عقیدتی و قومیتی با هسته ظاهرا «ایرانی-شیعی» آن نداشته‌اند. آن جوانانی که بخش عمدۀ آن‌ها، با معیارهای عقیدتی و ظاهری، مذهبی محسوب نمی‌شدند، برای پیروزی انقلاب و جنگ‌های جمهوری اسلامی جان خود را فدا کردند تنها به این دلیل که در سیمای این نظام، آن دعوت عمومی را نظاره می‌کردند. رهبران سیزده‌ساله جمهوری اسلامی، همان‌ها که برای جمهوری اسلامی نارنجک به خود می‌بستند و حماسه می‌آفریدند، و بیش از آن، جوانان عصر پهلوی که به انقلابیون بعدی تبدیل شدند، پیش از ماجرایی که امام آغاز کرد و سرنوشتی که او برای ایران تعیین کرد، زندگی روزمرۀ کمابیش مشابهی با تینیجرهای دهه‌هشتادی داشته‌اند. هیچ چیزی به نام نسل Z وجود ندارد. نسل Z تهمتی است که دشمنان ایران تراشیده‌اند و ما که این‌سال‌ها به استقبال ضعف می‌رویم -زیرا نمی‌خواهیم یا نمی‌توانیم مسئولیت سنگین ایران‌بودن را بپذیریم- آن را همچون عذری برای فاجعه‌ای که از دستان‌مان بیرون آمده است، قبول کرده‌ایم. آیا چیزی زشت‌تر از نفرت پدر از فرزند وجود دارد؟

شهید بهنام محمدی

ما سوگوار فرزندان‌مان هستیم زیرا ایران نمی‌تواند دعوتی برای فرزندانش داشته باشد. این در حالی است که ایران خطیرترین لحظات تاریخ خود را سپری می‌کند و همچون مردی میانسال و قوی‌پنجه، در آستانۀ جنگش که چه‌بسا جنگ همۀ جهان -جنگ جهانی سوم- باشد، ایستاده است؛ دیواری مهیب مردم ایران را از جهان واقعیت و جنگی که در آن است، جدا کرده. مردم ایران به هیچ طریقی شریک جنگ ایران نیستند  و از این رو قربانی آن هستند.

این دیوار مهیب که فرزندان ایران را زیر وزن سنگین بی‌داستانی و بی‌سرنوشتی، خوار و بی‌مقدار و بی‌معنا کرده است، دیواری که مردم را از واقعیت جدا ساخته و آن‌ها را از جهان بیرون انداخته است، همان شکل زندگی درهم‌تنبیده با معادلات اقتصاد سیاسی صلبی است که مدارهای قدرت و طبقات اجتماعی و چهرۀ سرد جامعۀ امروز ایران را شکل داده‌اند. نقش این اقتصاد سیاسی صلب در ایران امروز، جدا کردن میدان جنگ از صحنۀ زندگی است.

جمهوری اسلامی به‌درستی دریافته است که جنگ کشوری چون ایران، نه یک پیشامد بلکه ترجمۀ نبردی است که معنای آدمی و جهان است. به همین دلیل می‌داند که چنین جنگی می‌تواند زندگی را از میان ببرد زیرا آنقدر طولانی است که به فرم حیات کشور بدل می‌شود و نیز فهمیده است که نباید بگذارد زندگی از بین برود. در فشار و قبض چنین نامعادله‌ای است که به استقبال دیوارهای صلبی رفته که به‌نحو نامولدی مردم را از جنگ جدا می‌کند. ایران در مقام یک کشور، به این دیوار تکیه کرده تا بتواند بجنگد و مردم پشت این دیوار محروم از هر داستانی، جنگی و سرنوشتی به دنبال تکه نانی که سیرشان نمی‌کند، می‌کوشند زنده باشند.

این سوگواری تنها از یک راه می‌تواند به پایان برسد. جنگ نباید از زندگی جدا شود زیرا هر انسانی محتاج نبرد است. جنگ نباید زندگی را از میان ببرد. جنگ که انعکاسی از دعوت زندگی است، باید بتواند جامعه بزاید، زندگی بزاید خانه بزاید. این شدنی است و چه بسا یگانه راه درست بودن باشد.

زندگی جنگ داستان
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
مهدی نوروزیان
گفت:
سلام و وقت بخیر از تیتر اینطور فهمیده می شود که نویسنده قصد دارد با استدلالهایی ویژگی هایی که برای این نسل شمرده می شود را نقض کند و مدعی است چنین تفاوت بین دهه هشتاد ها و سایر دهه ها وجود ندارد. ولی متن کلا چیز دیگری است و جدا شده کامل از تیتر.
۱۴۰۱/۱۰/۱۹
9:6
دیدگاه
در محاصرۀ ناملت‌ها
فلسطین، مسئله‌ای مربوط به سیاست داخلی است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
دولتی که ملی باشد در پی جغرافیای مستقل خود می‌رود و چگونه می‌تواند با اسرائیل که موجودیتی مجعول و وابسته است و همچون ویروسی به اینجا و آنجا سرایت می‌کند، بسازد؟ اگر اسرائیل رسمیت یابد، هیچ دولت ملی در منطقۀ ما نمی‌تواند مطمئن به رسمیت خود باشد. به همین جهت است که مسئلۀ فلسطین، لااقل در منطقۀ سرنوشت‌ساز غرب آسیا، مسئله‌ای مربوط به سیاست خارجی کشورها نیست؛ هر موضعی در قبال اسرائیل مستقیما مربوط به موضع کشورها دربارۀ مردم خویش است.


سرمقاله
مشارکت ناامید
بدون تشکل‌یابی نیروهای مولد، نیروی انقلابیِ وفاداران جمهوری اسلامی به مصرف می‌رسد
محمدرضا هدایتی    سیدعلی کشفی   
فقدان گفتارهای سیاسی مؤثر و قدرتمند و کادر رهبری قابل‌اعتماد در این شرایط، می‌تواند سرنوشت متفاوتی برای این نیروها رقم بزند؛ سرنوشتی که یا نیروی ایجادشده را سرخورده‌تر می‌کند و فرومی‌نشاند یا آن را در جهاتی مغایر با منافع و قدرت ملی ایران به مصرف رساند. در این میان، شکل‌گیری تشکلی از نیروهای سیاسیِ مولّد که بتواند واجد گفتاری قدرتمند و امیدآفرین و کادر رهبری منسجم باشد، ضروری به نظر می‌رسد.


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)