اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





دین به عمل است و عمل به صبر است
گزارش دومین نشستِ موسسه اشراق درباره‌ی «گفتاری درباب صبر»


۱۴ شهریور ۱۴۰۴   36  0  0 نشست

علیرضا شفاه: آیت‌الله خامنه‌ای تصریح می‌کنند که صبر برای تحقق هر امری در دین ضروری است. ایشان برای تبیین این موضوع، به حدیثی کلیدی استناد می‌کنند که نسبت میان «ایمان» و «صبر» را به نسبت «بدن» و «سر» تشبیه می‌کند. در این تشبیه، ایشان به نوعی در حال برقراری رابطه‌ای عمیق میان «نظر» و «عمل» هستند. توضیح این حدیث آن است که اعمال و حرکات توسط اعضای بدن صورت می‌پذیرد، اما این «سر» است که تمام این افعال را راهبری و هدایت می‌کند. بدون سر، بدن قادر به انجام هیچ کار معناداری نیست. صبر نیز در منظومه دین، چنین نقش حیاتی و راهبری را ایفا می‌کند و ارتباط میان نظر و عمل را ممکن می‌سازد. برای درک بهتر این جایگاه، باید به تعریف ایشان از «دین» توجه کنیم. ایشان دین را این‌گونه تعریف می‌کنند:
مجموعه‌ای است از معارف، مقررات حقوقی و اخلاقی که مانند هر مکتب سازنده دیگر: ۱. در اساس و پایه، تفکر و بینشی است از جهان و انسان. 2.  بر مبنای آن، اصول عملی و خط مشی کلی حرکت و فعالیت انسان (ایدئولوژی) قرار دارد 3. در چارچوب آن، مقرراتی برای تنظیم روابط ضروری انسان (رابطه با خدا، با خویش و با دیگران) ترسیم و معین می‌شود.
با کنار هم قرار دادن این مفاهیم، می‌توان دریافت که در اندیشه ایشان، «معارف» (نظر) اگر به «عمل» متصل نشوند، بی‌اثر باقی می‌مانند و آن «عمل» نیز بدون «مقاومت» (صبر) هرگز محقق نخواهد شد. درواقع، ایشان درصدد تبیین یک رابطه بنیادین میان «مقاومت» از یک سو و پیوند «نظر و عمل» از سوی دیگر هستند. گویی نظر و عمل، هر دو معنای واقعی خود را در بستر مقاومت به دست می‌آورند. بنابراین، «صبر» در یک نقطه‌ی بحرانی و محوری قرار می‌گیرد که همه‌ی اجزای دیگر دین با آن معنا می‌یابند. این جایگاه تا بدان حد رفیع است که ایشان در بخشی از متن می‌گویند حتی «توحید» نیز اگر صبر نباشد، پایدار نمی‌ماند. این نگاه، تقدم و جایگاهی شگفت‌انگیز به صبر می‌بخشد. به همین دلیل است که می‌توان گفت این رساله، بیش از آنکه صرفاً درباره صبر باشد، درباره‌ی «زیستن با صبر» است؛ گویی انسان پیش از آنکه با توحید زندگی کند، با صبر و استقامت است که حیات معنوی خود را آغاز می‌کند و تداوم می‌بخشد. آنچه از این انسان مؤمن نمایان می‌شود، پیش از هرچیز، استقامت و پایداری اوست.

اباصالح تقی‌زاده: نکته‌ی شگفت‌انگیز در این تحلیل آن است که «صبر» نه در جایگاه «نظر» قرار می‌گیرد و نه صرفاً یک «عمل» در میان سایر اعمال است. جایگاه صبر، فراتر از این دوگانه است؛ مقامی است که هم نظر و هم عمل، هر دو، به آن محتاج هستند. برای فهم این موضوع، باید به خودِ جدال کلاسیک «نظر و عمل» نگریست. می‌توان استدلال کرد که این جدال، تا زمانی که انسان در تنگنای واقعی جهان قرار نگرفته، خود یک بحث کاملاً نظری باقی می‌ماند. در این موقعیت انتزاعی، انسان با خود می‌گوید: «من ایده‌ای در ذهن دارم و اکنون می‌خواهم آن را اجرا کنم». در این چارچوب، انسان و اراده‌ی او همچنان در مرکز قرار دارد و بر شرایط مسلط است. اما هنگامی که «صبر» به میان می‌آید، این معادله دگرگون می‌شود. صبر، امری نیست که کاملاً در اختیار و تملک انسان باشد. جایگاه صبر در نسبت با تنگنای جهان و مقاومت دربرابر فشارهای آن تعریف می‌شود. به بیان دیگر، صبر مقامی است که در دسترس مطلق انسان نیست، بلکه در تعامل با جهان و محدودیت‌های آن معنا می‌یابد.
اینجاست که بحث، ابعاد عمیقاً ایمانی و سیاسی پیدا می‌کند. از این منظر، برای آنکه اعتقادی همچون «توحید» از سطح یک آموزه‌ی نظری فراتر رود و به یک حقیقت زنده تبدیل شود، باید در همین تنگنای جهان و از طریق ایستادگی و صبر آزموده شود. در این صورت، توحید دیگر یک گزاره‌ی اعتقادی صرف نیست، بلکه حقیقتی است که در دل مقاومت فهم و درک می‌شود.
البته این به معنای یک تقدم زمانی یا رتبی نیست که بگوییم اول صبر، بعد توحید. چنین برداشتی، خود به مشکلات کلامی جدیدی می‌انجامد. بلکه صبر، شرط امکانِ تحققِ خودِ تدین است؛ کیفیتی بنیادین که در بطن دین‌ورزی قرار دارد و به سایر آموزه‌ها و اعمال دینی (مانند توحید، نماز، روزه و حج) امکان تحقق و معنا می‌بخشد. درنهایت، این نگاه، هم دین را عمیقاً سیاسی می‌سازد و هم فضایی نوین برای فهم دین‌داری می‌گشاید و نشان می‌دهد که انسان متدین، در چه موقعیت خطیر و سرنوشت‌سازی در جهان قرار گرفته است.

علیرضا شفاه: این پرسش که چرا «صبر» باید به اقسامی تقسیم شود، برای ما در موسسه علم و سیاست اشراق، بسیار شنیدنی و قابل تأمل است. آقای خامنه‌ای در این رساله، صبر را بر اساس منشأ موانع، به دو دسته موانع درونی و بیرونی تقسیم می‌کنند. درواقع، این تقسیم‌بندی از آنجا ناشی می‌شود که صبر، نوعی سلوک انسانی است و انسان همواره در یک وضعیت میانه و در حال حرکت قرار دارد.
نکته‌ی کلیدی که ایشان بر آن انگشت می‌گذارند، بازتعریف مفهوم «معنویت» است. در تلقی رایج، معنویت غالباً با پذیرش تقدیر و ترک مقاومت در برابر وضع موجود، مقارن شده است. آقای خامنه‌ای درصدد ارائه تعریفی نوین از شخصیت معنوی هستند؛ شخصیتی که معنویت او نه از انفعال، بلکه از یک «امر مطلق» درونی نشأت می‌گیرد. این امر مطلق، حتی پیش از مواجهه با جهان بیرون، در درون انسان حضور دارد. به همین دلیل، استقامت، پیش از آنکه واکنشی به موانع بیرونی باشد، از تلاش برای حفظ هویت انسانی و وفاداری به آن امر درونی آغاز می‌شود. ایشان در فقره‌ای به زیبایی بیان می‌کنند که غالباً این دو مانع (درونی و بیرونی) را نمی‌توان از یک‌دیگر تفکیک کرد.
این نگاه را باید در بافتار تاریخی آن نیز فهمید. در دورانی که گفتمان‌های مارکسیستی بر مفاهیمی چون «حرکت» و «فعل سیاسی» تأکید داشتند، آقای خامنه‌ای نیز با ورود به این صحنه، یک «متافیزیکِ حرکت» مبتنی بر تعالی معنوی ارائه می‌دهند و درمقابل «تعالی»، مفهوم «ارتجاع» را قرار می‌دهند. ایشان استقامتِ مخالفانِ حق را «صبر» نمی‌دانند، زیرا: «…استقامت آنان در راه تکامل انسان نبوده، بلکه در جهت ضد تکامل بوده است. آنجا که آدمی برای هدف واقعی آفرینش، به سوی مقصد نهایی انسانیت، یعنی کامل‌شدن در حرکت و تلاش است، جای صبر است.»
بنابراین، تفسیری که ایشان از صبر ارائه می‌دهند، صبغه‌ای روشن از اندیشه‌ی پیشرفت دارد. در این دیدگاه، سلوک معنوی جنبه‌ای تاریخی پیدا می‌کند و انسان موظف است استعدادهای نهانی خود را به فعلیت برساند. به نظر می‌رسد در این طرح، یک امر مطلق یا ایده‌ای درونی، حتی پیش از مواجهه با جهان، در کار است و به صبر در برابر موانع بیرونی معنا می‌بخشد. به عبارتی، ما همزمان با دو قطب «پریشانی» حاصل از مواجهه با جهان و «اطلاق» برآمده از آن امر درونی روبرو هستیم. در اینجاست که می‌توان نوعی هم‌سخنی میان این دیدگاه و برخی جنبه‌های متافیزیک معاصر، به ویژه مفاهیم مرتبط با «جهان روح» در اندیشه‌ی هگل یا جنبش‌های درونی در رمانتیسیسم آلمانی، مشاهده کرد. برای آقای خامنه‌ای نیز همه چیز در مواجهه صرف با جهانِ جسمانی خلاصه نمی‌شود، بلکه یک ساحت روحانی و درونی نیز به رسمیت شناخته می‌شود که خود، منشأ حرکت و مقاومت است.

اباصالح تقی‌زاده: در تکمیل توضیحات جناب شفاه، مایلم به نکته‌ای کلیدی اشاره کنم: هر جنبه از معنویتی که آقای خامنه‌ای بر آن تأکید می‌ورزند، با ایده محوری «برپا داشتن» یک امر اجتماعی پیوند خورده است. این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که بسیاری در تلاش برای جلب نظر ایشان، به درک نادرستی از معنویت مطلوبشان دست می‌زنند و تلاش‌های ناکامی را صورت می‌دهند. برای مثال، در سال‌های اخیر شاهد بوده‌ایم که برخی هیئت‌های عزاداری به سمت نوعی نمایش با تولیدات پر زرق و برق حرکت کرده‌اند. با این حال، همه می‌دانند که آقای خامنه‌ای از کلیت این جریان استقبال کرده و تمام مداحان و رؤسای هیئت‌ها را به حضور می‌پذیرند. ایشان با این کار، از اصل مراسم معنوی و اجتماعی هیئت‌ها حراست می‌کنند و اجازه نمی‌دهند که آفت‌های احتمالی، منجر به طرد این نهاد اجتماعی قدرتمند شود.
با این حال، باید به عنوان یک نکته مهم اشاره کرد که ایشان صاحب سلیقه هستند و این پذیرش عمومی به معنای فقدان معیار نیست. برای مثال، چهره‌هایی چون میثم مطیعی یا مهدی رسولی که مورد توجه ایشان قرار گرفته‌اند، افرادی با سلیقه و دارای استاندارد بالا در انتخاب شعر و محتوا هستند و از ارائه‌ی مطالب سست و بی‌اساس پرهیز می‌کنند. این نشان می‌دهد که معیار ایشان برای معنویت، دقیق و حساب‌شده است. اما معیار نهایی چیست؟ به نظر می‌رسد آزمون اصلی برای هر نوع معنویت از دیدگاه ایشان، توانایی آن در جامعه‌سازی است. ایشان با معنویتی که به سمت باطنی‌گرایی صرف و انزوای فردی حرکت کند، همدلی ندارند، مگر آنکه آن باطنی‌گرایی بتواند نیروی محرکه‌ی ایجاد یک جمعیت و یک حرکت اجتماعی شود. شاهد این مدعا، توجه ویژه ایشان به «جمعیت» در مراسم است. همه می‌دانند که حضور انبوه خانواده‌ها و جوانان در یک جشن مذهبی، ایشان را بیش از هرگونه ظواهر و زرق و برقی به وجد می‌آورد. هیئت‌هایی نیز که به ایشان نزدیک‌ترند، عموماً از ظواهر تجملاتی و شمایل غریب پرهیز کرده و در مقابل، بر برگزاری مراسم‌های بزرگ و اجتماعی تمرکز دارند.
اینجاست که این بحث، نسبتی مستقیم با موضوع «صبر» پیدا می‌کند. گویی مسیر تحقق معنویت، باید از یک تنگنای دشوار به نام اجتماعی‌شدن عبور کند. اگر یک مسیر معنوی، صبر و استقامت لازم برای عبور از این تنگنا و رسیدن به مرحله‌ی جامعه‌سازی را نداشته باشد، از منظر ایشان هنوز مسیر خود را به طور کامل طی نکرده و به مقصد نهایی نرسیده است.

علیرضا شفاه: به اعتقاد من، رساله «صبر» یکی از ناب‌ترین و متافیزیکی‌ترین گفتارهای آقای خامنه‌ای است. هرچند نکات مطرح‌شده در باب ابعاد اجتماعی این اندیشه کاملاً صحیح است، اما به گمان من، این رساله در هسته خود به مسئله‌ای بنیادی‌تر و محض‌تر می‌پردازد: نسبت انسان با زمان. اینکه زمان چگونه در ساحت درونی انسان تولید می‌شود و انسان چه نسبتی با آن برقرار می‌کند. از این منظر، این رساله بیش از آنکه به عمل اجتماعی روزمره ایشان بپردازد، با خلوت درونی ایشان پیوند دارد. این همان ساحتی است که در آن، ایشان با تأکید می‌فرمایند: «من اهل دعا هستم». این اقرار به دعا، اشاره به لحظه‌ای کاملاً شخصی و فردی است؛ لحظه‌ای که یک رهبر سیاسی از نشستن بر سجاده و راز و نیاز سخن می‌گوید.
این رساله کلیدی برای کشف این خلوت و فهم چیستی «دعا» برای ایشان است. در چارچوب این متن، دعا به مثابه برقراری نسبت با «آینده» فهمیده می‌شود. مباحثی که در رساله درباره تقدیر الهی و مفاهیم مشابه مطرح می‌شود، در پرتو همین نگاه قابل رمزگشایی است. بنابراین، این رساله به ساحت محض و خلوت انسان می‌پردازد؛ آن نقطه‌ای که وجود انسان، پیش از ظهور کامل در عرصه اجتماع، شکل می‌گیرد. می‌توان گفت این متن، یک گام به عقب، به لحظه‌ی پیشااجتماعی سیاست بازمی‌گردد؛ آنجایی که جوهر یک انسان سیاسی، در خلوت و در نسبت با زمان و آینده، در حال تکوین است.

محمدرضا هدایتی: لحن این رساله، عمیقاً آموزشی و تربیتی است. در دیدگاه سنتی، متون دینی اغلب مجموعه‌ای از معارف، عقاید و احکام تلقی می‌شوند که مؤمن موظف به اجرای بی‌واسطه‌ی آنهاست. اما آقای خامنه‌ای پس از برشمردن این اجزا، با یک چرخش کلیدی، این معادله را برهم‌می‌زنند و می‌فرمایند: «دین به عمل است و عمل به صبر است.» این جمله، ارتباط ما با زمان و مفهوم «عمل» را بازتعریف می‌کند. ایشان با پیوند زدن عمل به صبر، اجازه نمی‌دهند که عمل دینی به یک کنش ساده و مکانیکی، برخاسته از مجموعه‌ای از اصول نظری، فروکاسته شود. به بیان دیگر، برای آنکه معارف و احکام به لحظه «اکنون» پیوند بخورند و به یک عمل زنده تبدیل شوند، باید از فیلتر صبر عبور کنند.  صبر در این دیدگاه، صرفاً یک شرط پیشینی نیست، بلکه به عاملی تعیین‌کننده برای «محتوای عمل» در لحظه حال تبدیل می‌شود. این مکث و درنگ، مانع از آن می‌شود که پس از دانستن معارف، عمل به سادگی و بدون تأمل امکان‌پذیر باشد. گویی نوعی شم هنری و خلاقانه به میدان فراخوانده می‌شود تا به عمل، کیفیتی انسانی ببخشد. عمل انسان، برخلاف کار یک ماشین که صرفاً یک وظیفه مکانیکی را انجام می‌دهد، نمی‌تواند یک کنش مشترک و تکراری باشد. در لحظه‌ای که صبر به میان می‌آید، عمل از ماهیت ماشینی خود فاصله گرفته و به عملی منحصر به فرد و انسانی تبدیل می‌شود. دقیقاً به همین دلیل است که این رساله، یک متن عمیقاً تربیتی-سیاسی است. متون تربیتی معمولاً از لحظه‌ی انضمامی عمل فاصله دارند، اما این رساله با محور قرار دادن صبر، به شکلی شگفت‌انگیز، انسان را برای کنشگری در همین لحظه اکنون آماده می‌سازد و این یک دستاورد بسیار قابل توجه است.

امیرحسین صنایعی: نکته نخست: در این گفتار، به صراحت بیان شده است که «منطقی‌ترین سخن‌ها و ایده‌های بشر، اگر با صبر صاحبان و منادیانش همراه نباشد، همان در گلوها و بر زبان‌ها خشکیده و در لابلای امواج متلاطم اقیانوس تاریخ محو و نابود خواهد شد.» این بدان معناست که حقیقت، به‌خودی‌خود کافی نیست و برای تحقق، نیازمند استقامت است. در جای دیگری نیز تأکید شده است: «اگر صبر نباشد، سخن حق و منطق استوار مکتب عالی دین، فهمیده نمی‌شود.» حال، این دو گزاره بنیادین را در کنار نگاه ایشان به مقوله «طاعت» قرار دهیم. علی‌رغم این تأکید راسخ بر صبر، ایشان روایتی بسیار همراهانه و واقع‌بینانه از انسان ارائه می‌دهند: «همه تکالیف و وظایف واجب با نوعی زحمت و دردسر همراه هستند». در این بیان، قصد تحقیر انسان یا بدسرشت خواندن او وجود ندارد؛ بلکه واقعیتی روان‌شناختی به رسمیت شناخته می‌شود که بر اساس آن، انسان طبیعتاً در برابر تکالیف با دشواری روبروست. این امری است که از قوانین راهنمایی و رانندگی تا فریضه نماز، در همه شئون زندگی مشهود است. بنابراین، این نگاه یک رویکرد از بالا به پایین و تحکم‌آمیز نیست، بلکه سرشار از همراهی مشفقانه‌ای با انسان است.
نکته دوم: همان‌طور که اشاره شد، صبر در سه عرصه اصلی تعریف می‌شود: صبر بر طاعت، صبر در معصیت و صبر در مصیبت. درک صبر در برابر معصیت و مصیبت، تا حدی برای ما آسان‌تر است. مصیبت، چنانکه در آیه «أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَه» آمده، امری است که به انسان «اصابت» می‌کند و انتظار می‌رود که فرد در برابر این ضربه مقاومت کند. معصیت نیز ماهیتی مشابه دارد؛ هر دو اموری با جنبه سلبی و منفی تلقی می‌شوند.
اما پرسش عمیق‌تر اینجاست: چرا «طاعت» که یک امر ایجابی و به معنای «اقامه» کردن است، نیازمند صبر است؟ و اساساً در پیشگاه یک امر مطلق، «طاعت» چگونه معنا می‌یابد؟ این نشان می‌دهد که صبر، صرفاً ایستادگی انفعالی در برابر ضربات درونی و بیرونی نیست. این تقسیم‌بندی سه‌گانه، به اعتقاد من، حاوی معنای عمیقی است.
برخلاف رویکردهای هگلی یا مارکسیستی که به نظر می‌رسد از یک پیشرفتِ تضمین‌شده در تاریخ سخن می‌گویند، در اینجا با طرح این سه‌گانه و به ویژه با وارد کردن «طاعت» (و نه صرفاً نفی آن) در حوزه صبر، «صبر» در مقام بنیاد قرار گرفته و به خاستگاه عمل بدل می‌شود. این صبر است که مناسک را تولید می‌کند. در این دیدگاه، مناسک صرفاً مراحل یا موقف‌هایی از پیش تعیین‌شده در مسیر تاریخ نیستند که انسان به سوی آن‌ها حرکت کند؛ دینامیکِ انسان سبب می‌شود تا تکامل رقم بخورد.

علیرضا شفاه: به اعتقاد من، آن سایه‌ی هگلی که در این متن به چشم می‌خورد، در نکته‌ای کلیدی نهفته است. به گمان من، اهمیت این رساله در آن است که رویکردی مطلق‌گرا و از بالا به پایین ندارد؛ به این معنا که یک «مطلق» از پیش حاضر باشد و ما صرفاً موظف به صبر کردن برای تحقق آن باشیم. بلکه بالعکس؛ یا دست‌کم تا حد زیادی، رابطه‌ای معکوس را به تصویر می‌کشد.
این رابطه معکوس به چه معناست؟ گزاره کلیدی «توحید بدون صبر نمی‌پاید»، خود گواه این مدعاست. این یعنی، این خودِ ارتباطی است که انسان از طریق صبر برقرار می‌کند که «ایده مطلق» را محقق و حاضر می‌سازد. همان‌طور که عمل با صبر کردن محقق می‌شود، ایده نیز با صبوری حاضر می‌گردد، نه پیش از آن. میزان تصریح آیت‌الله خامنه‌ای به این رابطه معکوس محل بحث است، اما شواهد آن در متن وجود دارد.
نکته‌ای که قصد داشتم به آن اشاره کنم، همین امر بود. ما در این رساله با یک ساحتِ کاملاً «محض» مواجه هستیم؛ ساحتی از جنس ایده، اطلاق و درون‌گرایی. این جنبه از آن رو حائز اهمیت است که ما غالباً با بعد دیگر اندیشه ایشان، یعنی مواجهه با «آلودگی» و نوعی زیبایی‌شناسی خاص در جذب این آلودگی، مواجه هستیم. همان‌طور که اشاره شد، این نگاه از درون حرکت می‌کند و اذعان دارد که انسان نسبتی گریزناپذیر با آلودگی دارد. از آنجا که ما غالباً این جنبه بیرونی را مشاهده می‌کنیم، ممکن است از آن ساحت درونی و محض غافل شویم. این درسی است که موسسه اشراق می‌تواند بیاموزد: اینکه می‌توان در مباحث، ساحتِ «درون» را نیز طرح و بررسی کرد.

 

صبر عمل توحید
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه




سرمقاله
با وفاق نباید جنگید
وفاق به‌رسمیت شناختن خستگی است
علیرضا شفاه   
ما در دوران پس از ۷ اکتبر دوباره به صحنه سیاست داخلی ایران دعوت شده‌ایم. جنگ تحمیلی ۱۲ روزه تاریخ سیاست در ایران را دوباره با نهیبی ناگزیر بیدار کرده است. اکنون اراده جامعه ایران از نو فراخوان شده است تا سیاست داخلی تازه‌ای بسازد: صف آرایی ارادهٔ مولد قدرت ملی. هیچوقت تا این اندازه برای زندگی به جنگ فرا خوانده نشده بودیم. هیچگاه تا این حد تا آستانه تاسیس یک اتحاد اراده‌مند ملی پیش نرفته بودیم.







موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)