علیرضا شفاه: این متن [گفتاری درباب صبر] حقیقتاً برای ما حائز اهمیت است. به نظر من، دیدگاههای آقای خامنهای در این رساله بهگونهای تبیین میشود که درک ما را از شیوه سخن گفتن و سبک سیاستورزی ایشان عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد. علاوه بر این، نفسِ بحثی که ایشان مطرح میکنند، بسیار جذاب و قابل تأمل است. این موضوع برای من، از زمانی که با این رساله آشنا شدم، بسیار درگیرکننده بود و تمایل داشتم که سایر دوستان نیز در این جلسه حضور داشته باشند تا در این باره به گفتگو بنشینیم.
مقدمهای که عرض میکنم، بیشتر ناظر بر افکار و تأملاتی است که پس از مطالعه این رساله در سالها پیش، در طول زمان در ذهن من شکل گرفته و در هم تنیده شده است؛ در واقع، این سخنان انعکاسی از برداشت ذهنی من از آن متن است. البته با مطالعه و بررسی دقیقتر متن در این جلسه، میتوانیم مباحث را با جزئیات بیشتری دنبال کنیم.
اما آنچه به نظر من مسئله اصلی و حائز اهمیت است، این است که آقای خامنهای در این رساله میکوشند تا از طریق تبیین نسبت میان «انسان» و «زمان»، به درک عمیقتری از مفاهیمی چون «سرنوشت» و «انتظار فرج» دست یابند. ایشان مفهوم «انتظار فرج» را از برداشت رایج و محدود آن، که صرفاً به انتظار برای ظهور حضرت مهدی (عج) خلاصه میشود، فراتر میبرند. در نگاه ایشان، مسئله «فرج» در پیوندی عمیق با «ایمان به خدا» قرار دارد و به یک رخداد صرفاً تاریخی محدود نمیشود. به عبارت دیگر، ستایشهایی که در روایات از «انتظار فرج» به عمل آمده است، به نسبت میان انسان و سرنوشت او بازمیگردد.
در این رساله، ایشان مطالب بسیار مهم و درخشانی را با استفاده از مفهوم «وعده الهی» مطرح میکنند؛ مفهومی که بارها در موضعگیریهای سیاسی ایشان نیز به کار رفته است. تبیین این مفهوم در اینجا به صورت یک امر ایمانی، اهمیت ویژهای دارد. زیرا اگر بُعد الهی این وعده به درستی درک نشود، ممکن است اینگونه تصور شود که قرار است واقعهای بهصورت جبری روی دهد و انسانها در تحقق یا عدم تحقق آن نقشی ندارند. اما تفسیر آقای خامنهای از «وعده الهی» بسیار تعیینکننده است؛ این وعده به نوعی آزمون برای انسان تبدیل میشود و مفاهیم دیگری را نیز به میان میآورد.
در مجموع، به اعتقاد من، سبک سیاستورزی آقای خامنهای، نسبت مستقیمی با درک ایشان از مقوله «زمان» دارد که در این رساله بهخوبی تشریح شده است. به همین دلیل، همواره به دوستان تأکید کردهام که مطالعه این متن برای همه ایرانیان، و بهویژه برای مخاطبان ما، بسیار خواندنی و ضروری است. از این رو، بسیار مشتاق بودم که امسال بتوانیم یک مداقه و بررسی جدی بر روی این رساله داشته باشیم و از اینکه این فرصت فراهم شده، بسیار خرسندم. امیدوارم با استواری و ثبات قدم بتوانیم این کار را به سرانجام برسانیم.
با ورود به متن اصلی، اطمینان دارم که دوستان حاضر در جلسه، این رساله را بهخوبی خواهند خواند، تفسیر و تحلیل خواهند کرد، از آن میآموزند و به واسطه آن، ثبات قدم خواهند یافت.
اباصالح تقیزاده: اگرچه در این لحظه بیشتر مشتاق شنیدن نظرات دیگران هستم، اما به درخواست شما، نکتهای را که از فرمایشات جناب شفاه و بخش قرائتشده از متن به ذهنم رسیده است، عرض میکنم.
نکتهی کلیدی که به نظر میرسد متن بر آن تأکید دارد، این است که حقیقت، برخلاف تصور رایج، امری نیست که بتوان آن را به سادگی در جهان جستجو و کشف کرد. به عبارت دیگر، سخن گفتن از «حق» و پیگیری روابط میان پدیدهها برای نیل به آن، امری ساده و سرراست نیست. در این دیدگاه، پیگیری حق و حقیقت مستقیماً با وجود انسان گره میخورد. شاید به همین دلیل است که آقای خامنهای، «صبر» را به نحوی در معنای «مقاومت» تفسیر کردهاند.
گویا حقیقت، امری فارغ و مستقل از انسان نیست؛ بلکه در خودِ فرایندِ صبر ورزیدن و مقاومت کردن است که حقیقت پدیدار میشود و تحقق مییابد. بر این اساس، فردی که در مسیر حق گام برمیدارد، صرفاً یک جویندهی حقیقتِ بیرونی نیست، بلکه خودِ او در مسئلهی حق، موضوعیت پیدا میکند. اینگونه نیست که حقیقت، امری مستقل از انسان و صرفاً قابل مشاهده باشد. البته اذعان دارم که در بیان این برداشت اولیه، ممکن است هنوز به تمام ظرایف متن وفادار نبوده باشم.
اجمالاً، به گمان من، هنگامی که از «صبر» سخن میگوییم و این مفهوم، چنین نسبت عجینی با «حقیقت» پیدا میکند، میتوان دریافت که سخن گفتن از حقیقت بدون در نظر گرفتن «مقاومت انسان» ممکن نیست. خودِ مقاومت انسان در پدیدار شدن حق، نقشی بنیادین ایفا میکند.
باید توجه داشت که این درک، با برداشت رایج ما متفاوت است. ما عموماً گمان میکنیم حق، امری است که در بیرون از وجود ما قرار دارد و صرفاً یک تلاش بیرونی، ما را به آن نزدیک میسازد. اما در طرحی که ارائه میشود، این مقاومت انسان در برابر موانع این جهانی است که راه را برای ظهور حقیقت هموار میکند. گویی اگر انسان خود را به جریان عادی جهان بسپارد، از حقیقت دور خواهد شد. اما زمانی که انسان بر اساس ارادهی خود برای تحقق حق و حقیقت پافشاری و در این راه مقاومت میکند، آنگاه است که چیزی به نام «حق» میتواند وجود یابد و پدیدار گردد.
این برداشت اولیه من از این بحث بود. هرچند به دلیل یک پیشامد، تمرکز کاملی نداشتم و از این بابت قدری نگران هستم که آیا توانستهام جان کلام را به درستی درک و منتقل کنم یا خیر.
علیرضا شفاه: نکتهای که جناب تقیزاده به آن اشاره کردند، بسیار حائز اهمیت و در واقع، جانِ کلام است. اگرچه در مرور اولیه به این صراحت بیان نشد، اما صبر در این رساله، مفهومی مربوط به شرایط استثنایی و موانع مقطعی نیست، بلکه با ماهیتِ بودنِ انسان در جهان پیوند خورده است. در این دیدگاه، جهان فینفسه برای انسان در جایگاه یک «مانع» و منشأ «فقدان» قرار دارد. تا آنجا که این فقدانِ هدف در ذات وجودی انسان تعبیه شده، خودِ موجودیت انسان و حضور او در جهان، مبدأ و مصداق طرح مسئلهی صبر میشود.
پیش از ورود به تحلیل عمیقتر، لازم است به زمینه تاریخی این رساله توجه کنیم. شما اشاره کردید که این سخنرانی اولین بار در سال ۱۳۵۲ ارائه و در سال ۱۳۵۴ مکتوب شده است. در آن زمان، آقای خامنهای ۳۴ سال سن داشتند. آنچه برای من در این رساله و سایر آثار آن دورانِ ایشان بسیار جذاب است، «شجاعت علمی» ایشان است. ایشان به خود اجازه میدهند تا به مفاهیمی ورود کنند که سابقهای طولانی و مشهور در سنت فکری ما دارند.
مسلماً آقای خامنهای اولین شخصی نیستند که درباره «صبر» در یک بافتار دینی، حدیثی و سنتی سخن میگویند. سنتی عظیم از مباحث محدثان و فقها در این باره وجود دارد. با این حال، گمان میکنم تحلیلی که ایشان در اینجا از صبر ارائه میدهند، در هیچیک از آن متون پیشین، تا این حد پررنگ و قابل پیگیری نیست. ایشان در ۳۴ سالگی این جرئت را به خود میدهند تا مباحثی را مطرح کنند که آن را برای وجود انسان و نیل به کمال انسانی ضروری میدانستند. در واقع، شما در این گفتار با یک رویکرد انتقادی نسبت به شیوه رایج دینداری مواجه میشوید. البته این رویکرد انتقادی و بازآزمایی مفاهیم دینی، در میان مبارزان آن سالها امری متداول بود، اما در میان فقهای پیشگام، تعدادشان چندان زیاد نبود. آقای خامنهای در سنین جوانی، فهمی نوین از مفاهیمی با سنت بسیار طولانی ارائه میدهند و نگرانی خود را نیز در متن پنهان نمیکنند.
نگرانی اصلی ایشان، که در مقدمه متن نیز هویداست، از این است که مفهوم صبر بهشیوهای به کار رود که توجیهگر وضع موجود باشد. به انسانی که با هزاران ناخرسندی و ظلم مواجه است، گفته میشود «صبر کن» و این صبر، معادل با سازش و کنار آمدن با وضع موجود تلقی میشود. این نگرانی عمیق نسبت به وضعیت دینداری مردمان زمانه خویش، ایشان را به یک «بیدارگری» سوق میدهد. ایشان با تحویل و بازتفسیر مفهوم صبر، از اصل این مفهوم در دین و در نهایت از خود دین دفاع میکنند و میکوشند تا با ارائه طرحی تازه، جامعه دینی را متوجه حقیقت این مفهوم سازند. این شجاعت علمی و روش احیای سنت از درون، به نحوی که از منطق متعارف و فضای معنوی انسان دیندار خارج نشود، بسیار آموزنده و تماشایی است.مطلب دوم که میخواهم به آن بپردازم، شروع تکاندهندهی رساله است. آقای خامنهای بیان میکنند که «صبر»، آخرین وصیت هر مرد صاحب ارادهای بوده است و به طور خاص به امامان معصوم (ع) اشاره میکنند. حضرت امام حسین (ع) در آخرین لحظات، فرزندشان امام سجاد (ع) را به صبر توصیه میکنند و امام محمد باقر (ع) نیز همین توصیه را به عنوان آخرین وصیت خویش بر زبان میآورند.
این نکته عمیقاً تأملبرانگیز است. صبر عموماً ابزاری برای طی کردن مسیر زندگی و مواجهه با سختیهای آن تلقی میشود؛ یعنی امری مربوط به «میانه راه». اما وقتی به من گفته میشود که آخرین وصیت و میراث یک مرد بزرگ به وارث خود «صبر» است، دچار یک تکانهی فکری میشوم. آقای خامنهای نیز دقیقاً کلمه «وارث» و «میراث» را به کار میبرند. چگونه ممکن است خودِ «استقامت بر زندگی کردن» به عنوان دستاورد نهایی یک عمر به یادگار گذاشته شود؟ این چه طرحی از حیات است که در آن، سرنوشت انسان به یادگار گذاشتنِ «صبر» باشد؟ پس مقصد کجاست؟ آیا اساساً مقصدی در میان هست؟
این پیشنهاد آنقدر رادیکال است که شاید تحمل آن دشوار باشد. شروع کتاب، بسیار دشوار و حتی تلخ است. ما در همان ابتدا با طرحی از زندگی مواجه میشویم که گویی چیزی بیش از تلخیِ صبر نیست. احادیثی که نقل میشود، بر همین معنا تأکید دارند: «بر سر حق استقامت و پایداری کنید، هرچند تلخ و ناخوش باشد.» گویی نویسنده میخواهد به ما بگوید زندگی در اول، وسط و آخر خود، چیزی جز صبر نیست. اگرچه ادامه رساله را به خاطر ندارم، اما میفهمم که با یک متن عادی روبرو نیستیم؛ بلکه با حاصل تفکر عمیق انسانی مواجهیم که درباره معنا و شکل زندگی کردن اندیشیده و اکنون آن را در قالب مفهوم «صبر» عرضه میکند.
علیاکبر کارگر: نکتهای که مایلم به آن بپردازم، به زمینه تاریخی و شرایطی بازمیگردد که در آن، هم قرآن و هم سخنان معصومین (ع) مورد توجه علمی و روشمندِ لازم قرار نمیگرفتند. برای درک بهتر اهمیت اقدامی چون پرداختن به حدیث در آن دوره، باید به دو جریان فکری غالب در دوران پیش از انقلاب توجه کرد:
نخست، جریانی که میتوان آن را «سنتگرایی انفعالی» نامید. این جریان که عمدتاً در برخی حلقههای حوزوی رواج داشت، با وجود اتکای ظاهری به حدیث، عملاً قرآن را به حاشیه رانده بود. در این رویکرد، به احادیث، فارغ از میزان اعتبار سندی آنها، استناد میشد و حتی به روایات سست نیز تکیه میگردید. نتیجهی این شیوه، تخلیه شدن دینداری از پتانسیل رادیکال و بیدارگرانه و تبدیل آن به نوعی محافظهکاری بود.
دوم، جریان روشنفکری دینی که در صدد ایجاد نوعی بیدارگری اجتماعی از طریق دین بود. این گروه که اغلب گرایشهای چپگرایانه داشتند، برای «رجوع به اصل»، مستقیماً به سراغ قرآن میرفتند. این رویکرد، هرچند با نیت پالایش دین صورت میگرفت، اما در عمل به تقابل با «سنت» و مجموعه احادیث منجر شد. در نهایت، این جریانها به نقطهای رسیدند که سنت را تخریب، طرد و یا حتی آن را به مثابه یک دشمن تلقی میکردند.در چنین فضایی، حرکت آقای خامنهای یک اقدام هوشمندانه و به لحاظ فکری، بسیار قابل توجه است. ایشان عامدانه انتخاب میکنند تا مسئلهای محوری مانند «صبر» را از دل «حدیث» بازخوانی و مطرح کنند؛ یعنی دقیقاً از همان منبعی که یا مورد بیاعتنایی روشنفکران قرار گرفته بود و یا توسط سنتگرایان به شکلی انفعالی به کار میرفت. ایشان با این کار توضیح میدهند که چگونه توجه دقیق و روشمند به خودِ سنت میتواند منشأ یک گفتار کاملاً رادیکال و بیدارگرانه باشد. این تلاش برای احیای سنت از درون، حرکتی است که در طول این جلسات بیشتر به آن خواهیم پرداخت.
در تکمیل این بحث و با الهام از نکات مطرحشده توسط جناب شفاه، میتوان به این نکته اشاره کرد که مفهوم «صبر» یا «مقاومت» در شرایط مختلف، معانی متفاوتی مییابد. به عنوان مثال، در زمان تهاجم مستقیم دشمن، مانند تجاوزات رژیم اسرائیل، معنای مقاومت کاملاً روشن و مشخص است. اما درک و کاربستِ صبر در مواقع «گشایش» و آرامش نسبی، یعنی در غیاب یک بحران آشکار، نیازمند تعمق و پرداخت نظری بسیار بیشتری است و این دقیقاً همان نقطهای است که ذهن را به چالش میکشد.
معصومه ندیری: با اجازه، مایلم نکتهای را در تکمیل مباحث مطرحشده عرض کنم. این بحث، من را به یاد گفتگوهای پیشین میاندازد که در آن به آیه شریفه «وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا» پرداخته بودیم. به نظر میرسد دعوت به صبر، بیش از آنکه به شرایط زمانی و مکانی وابسته باشد، به ذات انسان بازمیگردد. از آنجایی که انسان ماهیتاً «عجول» است، دعوت به صبر در واقع دعوت به کسب فضیلتی است که او ذاتاً فاقد آن است.
این همان معنایی است که در فرمان «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ» (از صبر و نماز یاری جویید) نیز نهفته است؛ استعانت جستن از امری که در اختیار ما نیست و باید برای فائق آمدن بر مشکلات و بقا یافتن، آن را به تواناییهای خود بیفزاییم. بنابراین، تفکر درباره صبر، عمیقاً با ماهیت انسان و لزوم متخلق شدن به امری که ذاتاً فاقد آن هستیم، پیوند خورده است. شاید نتوان صبر را صرفاً یک فضیلت اخلاقی دانست؛ بلکه حرکتی است که باید در وجود انسان ایجاد شود.
در اینجا، مایلم به نکته بسیار مهمی که جناب شفاه مطرح کردند و ذهن من را نیز به خود مشغول داشته است، بپردازم. این پرسش کلیدی مطرح میشود که آیا تأکید بر صبر، به ورطهی بیعملی و سلب کنشگری نمیانجامد؟ آیا این رویکرد، فرصت عمل را از انسان نمیگیرد؟
با این حال، با نگاهی به فرازهای تاریخی که در آن جامعه ما توانسته است بقای خود را حفظ کند، شاهد نوعی «صبر استراتژیک» بودهایم. در مقاطعی، مردمان حتی نوعی بیعملی ظاهری را تحمل کردهاند، اما دچار فساد و فروپاشی درونی نشده و به محض فراهم شدن شرایط، مجدداً به میدان عمل بازگشتهاند.
بنابراین، به نظر میرسد که یکی از مباحث کلیدی، بررسی ماهیت، حدود و نسبت میان «صبر» و «کنشگری» است. این بحث، به ویژه در تحلیل اندیشه آقای خامنهای و نسبت آن با مسائل امروز ما، جایگاه ویژهای مییابد و نیازمند تأمل جدی است.
امیرحسین صنایعی: در ادامه مباحث مطرحشده توسط آقای شفاه، بهویژه نکته ایشان در باب شروع به ظاهر تلخ رساله و این پرسش که «آیا زندگی سراسر صبر است؟»، مایلم به یک دوگانهی کلیدی در متن بپردازم. آقای خامنهای در بخشی از رساله (صفحه ۴۹)، به مواجهه با مفهوم «صبر» در دوران نابسامانی میپردازند و نوعی از صبر را به شدت نقد میکنند.ایشان صبری را به تصویر میکشند که در آن، افراد نسبت به شرایط «بیتفاوت و خونسرد» هستند و «از وضع خود خرسند و خشنود» بوده و این حالت را «فوزی عظیم» میدانند. با جمعبندی این نکته با فرمایشات جناب شفاه، میتوان نتیجه گرفت که این صبرِ «مذموم» و نقدشده، دقیقاً یک صبر «غیر اینجهانی» است. این نوع صبر، مبتنی بر رضایت انفعالی از وضع موجود و ارجاع هرگونه نتیجه و پاداش به جهانی دیگر است.
در مقابل، آقای خامنهای با نگاهی که میتوان آن را مدرن و رادیکال توصیف کرد، صبر را به مثابه امری کاملاً «اینجهانی» مطرح میسازند. در این دیدگاه، هرگونه پالایش، حساب و نتیجهای که قرار است از صبر حاصل شود، باید در همین جهان رخ دهد و به تحقق بپیوندد. صبری که صرفاً معطوف به جهان دیگر باشد و انسان را در این دنیا به انفعال بکشاند، از منظر ایشان مردود است.شاهد مثال بسیار جالبی برای این رویکرد را میتوان در عنوان کتاب خاطرات ایشان از دوران دستگیری و تبعید یافت. این کتاب که در فارسی با عنوان «خون دلی که لعل شد» منتشر شده، در اصل به زبان عربی و با عنوان «إنّ مع الصّبر نصرا» به نگارش درآمده است.
استعارهی استفاده شده در عنوان فارسی نیز خود گویای همین نگرش است. «لعل» یا گوهر گرانبها، محصولی ملموس و ارزشمند در همین دنیاست که از خونِدل خوردنها و سختیها تولید میشود. این استعاره، صبر را نه بهمثابهی یک انتظار بیثمر، بلکه بهعنوان فرایندی فعال و تولیدکننده معرفی میکند که نتیجهی آن در همین جهان قابل مشاهده است و به جهان دیگر ارجاع داده نمیشود. این نکته را به عنوان تکملهای بر مباحث دوستان عرض کردم.
اباصالح تقیزاده: به اعتقاد من، مباحث مطرحشده سرفصلهای بسیار ارزشمندی را برای تأمل بیشتر پیش روی ما قرار داد. این محورها میتوانند به عنوان خطوط اصلی برای پیگیری و تعمیق بحث در جلسات آینده مدنظر قرار گیرند. سه سرفصل کلیدی که از این گفتگو استخراج میشود، عبارتند از:
نخست، نسبت میان «صبر» به مثابه یک «فعل انسانی» و «تحقق حق». این پرسش بنیادین مطرح است که چگونه این فعل انسانی، یعنی مقاومت ورزیدن، در فرایند پدیداری و تجلی حقیقت مشارکت میکند؟ و چگونه حق، در مسیر پیمودن راه صبر، برای ما آشکار میشود؟ این خود یک محور تحلیلی مستقل و عمیق است.
دوم، مسئله «صبر» به عنوان «میراث» یک انسان. اینکه صبر به عنوان آخرین وصیت و سرنوشت نهایی انسان مطرح شود، چه خوانشی از حیات به دست میدهد و چه نسبتی میان صبر و سرنوشت برقرار میسازد؟ پیگیری این موضوع، ما را به درک متفاوتی از معنای زندگی رهنمون میشود.
سوم، نکتهی عمیقی که سرکار خانم ندیری با اشاره به آیه «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ» مطرح کردند. در این نگاه، صبر صرفاً یک کیفیت درونی و موجود نیست که آن را به کار بگیریم، بلکه خود به امری تبدیل میشود که باید با مجاهدت آن را تحصیل کرد و از آن یاری جست. این برداشت، تصور ما از صبر را دگرگون میکند. پرسش این است که «استعانت جستن از صبر» به چه معناست؟
این دیدگاه، صبر را از یک فضیلت اخلاقی صرف فراتر برده و آن را به مثابه خودِ «حیات» و «پناهگاه» انسان در جهان معرفی میکند. به گمان من، درک این نسبت پیچیده میان صبر و زندگی، چالشی بنیادین و دشوار است که این رساله پیشروی ما قرار میدهد.