آیا میتوانیم بفهمیم که سیاست تولید، که تا دیروز توسط غرب نابود میشد امروز از سمت شرق نیز حمایت نخواهد شد؟ آیا متوجه خواهیم بود گفتار مقاومت، که در پیوند ضروری با تولید و اقتصاد مولد است، تصمیم سختی است که چه بسا پیشگامان مبارزه با نظم آمریکایی آمادهاش نباشند؟ و آیا میدانیم که چگونه در فقدان یک تصمیم، دوباره اقتصاد و سیاست خود را ذیل چرخههای اقتصادی غیرمولد و تعادلهای امنیتی (شاید چینی) تعریف خواهیم کرد، همانگونه که روزی در عین مبارزه با آمریکا تحت نفوذ دلارهای نفتی بسر میبردیم؟
آنچه در ماههای اخیر در حوزۀ سیاست خارجی ایران اتفاق افتاد، بسیار قابل توجه است. برقراری دوبارۀ رابطه میان ایران و عربستان که در سالهای گذشته، با توجه به جنگ یمن و پروژۀ عادیسازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی، بسیار بعید به نظر میرسید اینک رخ داده است و البته با لحاظ نقشآفرینی چین، از تاثیر معادلات جهانی قدرت بر آن حکایت دارد. همزمان دولت سوریه که همپیمان ایران در جبهۀ مقاومت است، و دیرزمانی نیست که همۀ منطقه در ساقط کردنش متحد بودند، از سوی کشورهای عربی و همچنین ترکیه دعوت به گفتوگو و عادیسازی روابط میشود. اسرائیل به لحاظ داخلی تنشهای شدیدی را تجربه میکند و ایالات متحده امریکا بیش از هر زمان دیگری نقشی کمرنگ در تحولات آسیای غربی دارد. همۀ اینها نشان میدهد که لااقل در این گوشۀ دنیا سیر تحولات به نفع جمهوری اسلامی ایران است و البته نباید فراموش کرد که این وضع مساعد از آن جهت نیز اهمیت دارد که در سال گذشته و با شروع اعتراضات، چهرۀ منطقهای و بینالمللی ایران به نسبه مخدوش شد. حالا ایران نشان میدهد که توانسته سیاست متمایزش در چند دهۀ اخیر را بر منطقه تحمیل کند؛ یمن حوثیها در چند قدمی صلح با عربستان و کسب رسمیت خویش است و سیاست کشورهایی چون بحرین، اردن و مصر به ایران متمایل میشود.
در نگاه اول، پیام این تحولات آن است که ایران بدون احیای برجام و توافق با غرب، توانسته وارد مسیری از همکاریها و توافقات شود و دستاوردی در سیاست خارجی برای خود کسب کند. توافق با کشورهای منطقه و تعمیق روابط سیاسی امنیتی چه با کشورهایی که تا دیروز ارتباطی محتاطانه با جمهوری اسلامی داشتند همچون چین و روسیه، و چه عربستان و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس که رسماً خصم ایران محسوب میشدند، توانست راهحل جریان غربگرا را به عنوان تنها راه خروج ایران از انزوا و حضور در معادلات جهانی تضعیف کند. این اتفاق را نباید کوچک شمرد. آنچه امروز، ایران به دست آورده نه حاصل مذاکرات دیپلماتیک است و نه صرفاً تحولات بینالملل. کشورها بهرۀ خود را از دیپلماسی و سهمشان را از تحولات به شرطی برمیدارند که پیش از آن نقشی را روی زمین سخت ایفا کرده باشند و واقعیت از تصمیم و عملشان متاثر شده باشد والا، برخلاف آنچه دیپلماتهای حرفهای ما گمان میکنند، هیچ چیزی در روند مذاکره نصیبشان نخواهد شد و هر اتفاقی هم در معادلات قدرت بیفتد آنها طرفی از آن نخواهند بست. آنچه امروز برای جمهوری اسلامی به دست آمد، از حمیت و جدیتی بود که در برابر غرب از خود نشان داد و در راه آن استقامت ورزید، حتی بیجا نیست که جسارت چین و روسیه و کشورهای آسیای غربی در مواجهه با غرب و آمریکا را حرکتی متاثر از شجاعت مردان ایرانی بدانیم.
جاده بوکمال - مرز عراق و سوریه
 |
با این حال، آنچه در این وضع مساعد برای جمهوری اسلامی به دست آمده، هنوز چشماندازی برای مردم ندارد و روشن نیست چه خواهد شد. از این جهت همچنان جریان غربگرا با ابزاری همچون برجام موضع سیاسی بهتری دارد. برجام، هر چه باشد تصویری فعلیتیافته دارد و متکی به نظمی که در کشورهای دور و نزدیک ساخته است دعوتی آشکار پیشرو میگذارد. اما این بختیاری ایران از مقاومتش هنوز به تصمیمهای مهمی محتاج است تا بتواند همچون وضعی تازه با امیدهای تازه باشد. اگر جمهوری اسلامی تصور میکند، راهی با خروج از هاضمه غرب پیش رویش باز شده، باید بداند این راهی است که باید ساخته شود و هنوز سرنوشتش روشن نیست؛ اشتباه بزرگ عمدۀ تحلیلگران و بازیگران موثر سیاسی کشور ما این است که گمان میکنند راهی که با مقاومت گشوده شده، اینک رو به اهداف سیاسی و اقتصادی ما هموار است؛ در حالی که تازه، وقت شروع پرسشهای دشوار رسیده است. ما هنوز تصمیم خود را درباره آنچه «سیاست همسایگی» مینامیم نگرفتهایم. قرار است در این سیاست چه نقشی را ایفا کنیم؟ این سوال توامان سوالی در مورد سیاست و اقتصاد است و همزمان سوالی در مورد سیاست داخلی و سیاست خارجی ما. سیاست مستقلانه ایران با نام مقاومت در این راهی که گهگاه «رو به شرق» مینامند چه خواهد شد؟ نقش جغرافیای اقتصادی ما آیا از خامفروشی و نیمهخامفروشی، که پیشتر با غرب تجربه کرده بودیم، تغییر خواهد کرد و یا همان معادله اینبار با چین رقم خواهد خورد؟ آیا جمهوری اسلامی بر سر آرمان فلسطین و مبارزه با رژیم صهیونیستی و حمایت صریح و بیملاحظه از جریان مقاومت خواهد ماند و یا در تعادلهای سیاسی منطقهای فرو خواهد رفت؟ آیا نیروهای مولد ایران که دههها زیر بار نگاه جریانهای غربگرا تحقیر و سرکوب شدند، حالا مستقلانه شریک تصمیمهای جمهوری اسلامی خواهند شد یا اینبار نگاههای وابستۀ دیگری آنها را منکوب خواهد کرد؟ این سوالها اینک در برابر ماست تا معلوم شود آنچه در دشمنی با آمریکا میجستیم چه بوده است. آیا پس از اخراج آمریکا از منطقه، همت ساختنِ یک زندگی تازه را برپایه استقلال داریم؟ آیا نیروی جوشان مردمی که در مبارزه با آمریکا جلودار بودند اینک در تحول شرایط به کار میآید؟ یا ما تنها در پیِ تغییر تعادلهای سیاسی امنیتی بودیم و اگر روزی برای برهمزدن نظم غربی میکوشیدیم حالا ذیل این تعادلی که کار با خیر و شر ما ندارد قرار میگیریم؟
راهی که پیش روی جمهوری اسلامی باز شده، تنها زمانی طی خواهد شد و از سوی مردم احساس میشود که بدانیم هنوز راهی نرفتهایم و هنوز تصمیمی نگرفتهایم. این راه و تصمیم، بیش از آنکه چیزی دربارۀ طرفهای رابطه و ائتلاف باشد، دربارۀ پیگیری گفتاری است که با آن جنگیدیم و حتی آمریکا را از منطقه بیرون کردیم. آیا میتوانیم بفهمیم که ما در آغاز راهی هستیم که اقتصادش نمیتواند توزیعی باشد و سیاستش ذیل تعادلهای قدرت؟ آیا میتوانیم بفهمیم که سیاست تولید، که تا دیروز توسط غرب نابود میشد امروز از سمت شرق نیز حمایت نخواهد شد؟ آیا متوجه خواهیم بود گفتار مقاومت، که در پیوند ضروری با تولید و اقتصاد مولد است، تصمیم سختی است که چه بسا پیشگامان مبارزه با نظم آمریکایی آمادهاش نباشند؟ و آیا میدانیم که چگونه در فقدان یک تصمیم، دوباره اقتصاد و سیاست خود را ذیل چرخههای اقتصادی غیرمولد و تعادلهای امنیتی (شاید چینی) تعریف خواهیم کرد، همانگونه که روزی در عین مبارزه با آمریکا تحت نفوذ دلارهای نفتی بسر میبردیم؟ از هر کجا که دستاورد اخراج آمریکا از منطقه آمده باشد، نهایتاً پاسخ به این پرسشهاست که معنی توافق با عربستان و همکاری با قدرتهای منطقهای را روشن خواهد کرد.