اعلام این تصمیم بیش از هر چیز بدواً اعلام پایان وضع جاری است. گفتاری است که ذهنها و فکرها را دعوت میکند تا راه تازهای برای سخن گفتن بیابند و اسیر گفتوگوهای جاری نشوند و ارادهها را بیدار میکند تا خود را به محک میدان و فرصت بزنند نه عقلانیت کارشناسان. میدانی که این اعلام پیش روی کشور باز میکند ما را از تنشهای بیشمار و گستردۀ کنونی آزاد میکند و نشانمان میدهد چگونه جهانی که در آن به سر میبریم در حال تغییرات اساسی است و معادلات قدرت و مناسبات اقتصادی مانند قبل نمیماند
برای آن مردمی که به رخوت افتاده باشند، نه تنها ارادۀ برخاستن دشوار است بلکه شنیدن صدای اراده نیز بس دشوار است. آنکه دیری است به سستی خو گرفته، حتی آن دستِ مصممی را که به سویش کشیده شده به هر بهانهای رد میکند و حاضر نیست این گوشهای کوفتهشدهاش از همهمههای گنگ را لحظهای به سکوت تصمیم بسپارد تا شاید آستانهای برای حرکتی دیگر به رویش باز شود. اما او هنوز یک چیز را نمیداند و آن اینکه اگر لحظۀ تصمیم فرارسد و در میان هیاهو، صدای ارادهای برخیزد، موقعیت همه چیز از پسِ آن دگرگون میشود؛ دیگر زندگیاش حتی به شرایط سست قبل بازنمیگردد: یا بیملاحظه تن به خطر این دعوت میدهد و یا زودتر از قبل در بلاتکلیفی ساقط میشود.
اهل تحلیل و نظر در معرض این خطرند تا هر خبری را یک خبر در میان اخبار تصور کنند؛ ابعاد آن را شناسایی نمایند و دربارۀ پیامدهایش بگویند. اما گاهی میشود که یک خبر بیش از محتوایش، اعلام یک وضعیت است؛ میخواهد بگسلد و به موقعیتی تازه بجهد. بیدارباشی است برای همۀ کسانی که پیگیر امور جاریه هستند و فراموش کردهاند که از خود بپرسند آیا این وضع جاری را دیگر میتوان ادامه داد؟ آنها خبر این اعلام را نمیشنوند، چراکه اگر بشنوند از گفتن آنچه میدانند و پیوسته تکرار میکنند باز میایستند.
آنچه در اعلام رهبر انقلاب به تحول و ضرورت زمانشناسی و توجه به فرصت بسیار تنگ جمهوری اسلامی در این یک ماه اخیر مورد تاکید قرار گرفت (ابتدا در سخنرانی 19 دیماه)، به همراه تعیین تکلیف قاطع با غربیها و مشخصاً اروپاییها (با اعدام علیرضا اکبری در 22 دی ماه) که همواره راه را برای تداوم وضع فرسوده جاری باز نگه میدارند، اجتناب صریح از تعللی است که جایگزین سیاست در ایران شده است. همچنین فراخوان دادن به نیروهای جوان بیرون از بوروکراسی (8 بهمنماه و 10 بهمنماه) و خبر شروع به کار هیئت مولدسازی که بهنحو غریبی فراتر از قواعد و روالهاست، همگی ما را به این سو میکشاند تا به جای پرحرفی ببینیم که اعلام این تصمیم بیش از هر چیز بدواً اعلام پایان وضع جاری است. گفتاری است که ذهنها و فکرها را دعوت میکند تا راه تازهای برای سخن گفتن بیابند و اسیر گفتوگوهای جاری نشوند و ارادهها را بیدار میکند تا خود را به محک میدان و فرصت بزنند نه عقلانیت کارشناسان. میدانی که این اعلام پیش روی کشور باز میکند ما را از تنشهای بیشمار و گستردۀ کنونی آزاد میکند و نشانمان میدهد چگونه جهانی که در آن به سر میبریم در حال تغییرات اساسی است و معادلات قدرت و مناسبات اقتصادی مانند قبل نمیماند: «حوادث عجیبی در دنیا حاکم است؛ چیزهایی که باورکردنی نبود، امروز دارد تحقّق پیدا میکند؛ در دنیای غرب، در دنیای شرق، منتهاالیه شرق عالم، منتهاالیه غرب عالم، نیمکرهی شمالی، نیمکرهی [جنوبی]»؛ این اعلام از ما میپرسد که آیا ما آمادۀ این فرصت گریزپا هستیم؟ آیا این جغرافیای متحول را میبینیم و مترصد فرصت خویش هستیم؟ آیا قوای داخلی کشور در این میدانِ تازه به درستی آرایش شدهاند؟ آیا نیروی درونی مقاومت ملت ایران و جبهۀ مقاومتِ برآمده از آن، ضرورت این حرکت تازه را دریافتهاند و خود را مهیای برنامه و عملیات متناسب کردهاند؟ آنچه این اعلام، به عنوان تنها گفتار سیاسی موجود در کشور، با ما میکند گشودن میدانی تازه با مخاطرات مهیبی است که دولت و ملت را به ناگزیر در تفسیری تازه از خود و روابطشان مینشاند؛ در این تفسیر تازه منازعات کنونی و بنبست مسائل و مشکلات کشور حل نمیشود، منحل میشود.
راه برونرفت و کشف امکانات تازه، متوقف بر اعلام پایان وضع جاری است و همواره تصمیمی میتواند ما را به این نقطه برساند. تصمیمی که در پاسخ به صدای ضرورتی، عقلانیت کنونی در ذهن و فکر مردم و دولت را باطل میکند. فرصت ما پس از این اعلام، تنگتر خواهد شد و این خود هرقدر امکان نجات کشور است، آزمونی برای جمهوری اسلامی نیز هست.