چگونه میتوان با شکست دیدار کرد؟ نمادینترین صحنه دیدار یک ملت با شکست و پیروزی، صحنه دیدار ملت با دشمن است. ملت در مرزهای موجودیت خود و در چهرۀ دشمن است که نمیتواند نسبت به مخاطرۀ نابودی سهلانگار باشد و نابودی، میتواند به گفتارهای منفعلانه فشار واقعی وارد کند. البته مخاطرۀ نابودی طبیعتا به نیروهای سیاسی فشار نمیآورد تا از انفعال خارج شوند. بلکه این فشار بهواسطۀ نیروهایی تولید میشود که با مخاطره، تماس بیواسطه دارند.
در ماههای اخیر، اخبار عجیبی از سیاست داخلی ایران مخابره شد. از زیر سوال رفتن امکان تحقق چهار میلیون مسکن توسط وزیر جدید تا اعلام رسمی تثبیت قیمت کالاهای اساسی تا دو سال توسط معاون اول رئیس جمهور متعاقب تغییر رئیس بانک مرکزی. چیزی که ممکن است به وفور در تحلیلها مشاهده شود این است که ما با چرخهای تکراری از تصمیمات روبهرو هستیم که بارها و بارها و در دهههای متعدد، آزمون شدهاند و جز فاجعه نیافریدهاند. همچنین در تحلیل چرایی گرفتار شدن در این چرخۀ معیوب، ممکن است اشاره به گفتار کارشناسانهای شود که با رفتوآمد دولتها و حتی تغییر ظاهری کارشناسان مستقر در حاکمیت، تغییر ماهوی نمیکند. کارشناسانی که بنا به اقتضای ماهیتشان، نمیتوانند تصمیمات مهم بگیرند بلکه دستگاه محاسباتیشان، کنترلگر و تثبیتکننده وضع موجود و البته زهدان بروز فجایع اجتماعی است. اما پرسش مهمتری در میان است و آن پرسش از امکان حضور کارشناسان در صحنۀ سیاست است. تحت چه شرایط سیاسیای، یک کشور ممکن است مقدرات و آینده خود را به دست کارشناسان دهد؟ به تعبیر دیگر، وضعی که مجال تسلط کارشناسان بر مقدرات کشور را میدهد، فرع بر فرایندی است که این وضع را به بار آورده است. آن فرایند چیست؟
کارشناس، ندیم بروکراسی است و کارکرد آن برخلاف تصور عمومی، نه یک تعهد علمی بلکه تعهدی به تایید و تصدیق تصمیماتی است که حافظ سازوکارهای متعارف و عادی است. این فرایند هبوط و ضعیف شدن یک دولت و ملت است. هبوط و تضعیف، میتواند تا بینهایت ادامه یابد و با هیچ سرانجامی روبهرو نشود. کشور در فرایند رابطه کارشناسان با بروکراسی و حاکمیت، شکست نمیخورد بلکه تا ابد تضعیف میشود. بیسرانجامی این فرایند، مهمترین دلیل تکرار و تداوم آن است. اما چرا فرایند تضعیف یک ملت، فینفسه تنبهآمیز نیست و چرا برخلاف ملتی که شکست میخورد، ملتی که تضعیف میشود هیچ عزمی دستکم برای ضعیفتر نشدن پیدا نمیکند؟ کارشناس تحت چه نیرویی میتواند هرچهزشتتر شدن وضع را نادیده بگیرد و دعوت به تداوم سیاستهای پیشین کند؟ انسان تحت چه شرایطی ممکن است حتی جهنم را هم تاب بیاورد ولی تغییر مسیر ندهد؟ این با کارکرد دوگانه «ترس» در انسان مرتبط است. ترس تیغ دولبهای است که هم میتواند منجر به اتخاذ تصمیماتی غیرمنتظره برای خروج از وضع مخاطره و هم منجر به انفعال در برابر خطر شود. درست همانگونه که گفتهاند: ترس برادر مرگ است. ترس مبدا رادیکالترین و در عین حال محافظهکارانهترین تصمیمات است. اما سیاست ایران چگونه دچار انفعال ناشی از ترس شده است؟
ساختار سیاسی و آرایش نیروها در ایران، وضعیت تضمینشدهای به بار آورده است. این بدان معنی است که نیروهای سیاسی بیش از آنکه وضع فعلی خود را در یک مراقبت به دست آورده باشند و در یک مراقبت تداوم بخشند، آن را در یک توازن و توافق، تصاحب کردهاند. نیروهای سیاسی در ایران، مالک وضع خود هستند و احساس مالکیت، میتواند نسبت به بدتر شدن اوضاع، بیتفاوت بماند. چرا که بدتر شدن اوضاع تحت هیچ شرایطی نمیتواند منجر به سلب مالکیت شود. به تعبیر دیگر، آرایش سیاسی موجود در ایران توانسته است فرصت فرسودهشدن دائمی کشور را فراهم کند چرا که زمان کیفیت خود را از دست داده و انتهایی که در آن شکست یا پیروزی طرح شود، وجود ندارد. کارشناسان این بیزمانی را قابل تحمل میکنند. زیرا تا ابد میتوانند فهرستی از ملاحظات را پیش روی تصمیم بگذارند و سیاستمدار وحشتزده را متقاعد کنند کشآمدن فرایند طبیعی تضعیف کشور، از هر تصمیمی کمهزینهتر و موجهتر است. این درست نقطۀ مقابل وضعی است که بدتر شدن اوضاع را همچون آزمونی برای صلاحیت تسلط شخص بر وضع، پیش میکشد. وضعی که سرنوشت شخصی هر سیاستمدار با سرنوشت کشور، تلاقی داشته باشد. در چنین شرایطی شخص مجبور است تصمیماتی عاجل، تحولخواهانه و جسورانه برای خروج از فرایند تضعیف بگیرد که حتی اگر برخلاف امید اولیه، نهایتا موفقیتآمیز نباشد، اما مطلقا نمیتواند اتخاذ تصمیم را به تعویق بیندازد و وضع موجود را تداوم بخشد. اینجا فشار زمان است که شخص را ترسان از شکست، از قضا به سمت تصمیمات رادیکال و فعالیت شدید سوق میدهد.
اما چگونه میتوان با شکست دیدار کرد؟ نمادینترین صحنه دیدار یک ملت با شکست و پیروزی، صحنه دیدار ملت با دشمن است. ملت در مرزهای موجودیت خود و در چهرۀ دشمن است که نمیتواند نسبت به مخاطرۀ نابودی سهلانگار باشد و نابودی، میتواند به گفتارهای منفعلانه فشار واقعی وارد کند. البته این فشار یک فشار طبیعی نیست. یعنی مخاطرۀ نابودی طبیعتا به نیروهای سیاسی فشار نمیآورد تا از انفعال خارج شوند. بلکه این فشار بهواسطۀ نیروهایی تولید میشود که با مخاطره، تماس بیواسطه دارند.
فرایند تضعیف دولت و ملت در جمهوری اسلامی ایران را باید از جایی چارهجویی کرد که نیروی «ترس از نابودی»، خود به ضعف گراییده است. امروز باید از نیروهایی پرسش کرد که در طول دهههای متمادی، خود را در تماس بیواسطه با مرز موجودیتی ایران و چشم در چشم دشمن مستقر کردهاند و از این ناحیه، فشار اتخاذ تصمیم و به تعبیر دیگر، نیروی تولید سیاست در ایران بودهاند. نیروهایی که از نقطۀ بروکراتیکشان بیرونزدگی داشته و تبدیل به پیشانی و چهرۀ بیرونی جمهوری اسلامی در مواجهه با جهان شدهاند. آیا این نیروها که قطعا بخشی از آنها عضو سازمان بروکراتیک سپاه پاسداران هستند، به نقش اساسی خود در نقطۀ تاسیس سیاستهای بنیادین جمهوری اسلامی توجه دارند؟ آیا متوجه هستند که چطور چنین کیفیتی از تماس بیواسطۀ آنها با مخاطره، همواره میدان واقعی مطالبۀ اتخاذ تصمیم از دستگاه سیاسی بوده و این نه یک نقش مقطعی و غیرضروری، بلکه علت موجهبودن حضور آنها در سیاست ایران بوده است؟ آیا این نیروها از ایفای این نقش اساسی دست کشیدهاند که مخاطره نابودی، هیچ دلی را نمیلرزاند و هیچ عزمی را برنمیانگیزاند؟ گویی ترس در ایران به جای اینکه تولید سیاست کند، سیاست را از کار انداخته و در غیاب دعوتی برای مواجه شدن با خطر، تبدیل مسائل خطیر به پروندههای همیشه در گردش در دستگاه بروکراتیک و کارشناسی، ما را به فرسایش دچار کرده است. آن نیروهایی که آماده مواجه شدن با تبعات خطرناک و حتی غیرقابل پیشبینی تصمیمات تحولخواهانه بودهاند امروز چه مراودهای با دستگاه بروکراتیک تصمیمگیری پیدا کردهاند؟
به نظر میرسد گرایش به تقویت سیاستهای امنیت «درونگرا» در جمهوری اسلامی، نقش مهمی در تضعیف سیاستهای حفظ امنیت «درونزا» داشته باشد. امنیت درونگرا، میتواند نسبت به مخاطراتی که کلیت کشور را تهدید میکند سهلانگار باشد چرا که درگیر جزئیات داخلی صحنه است. امنیت درونگرا میتواند برای هر معضل معیشتی، اجتماعی، فرهنگی و... که به نقطۀ غیرقابل تحمل رسیده و مخاطرات امنیتی به بار آورده باشد راهحلی جزئی و تسکینبخش ارائه دهد. این درست سازگار با گفتاری است که دولت جمهوری اسلامی را مرکز خدماترسانی به ملت تعریف کرده است. مرکزی که پاسخگوی مطالبات ملت است نه سازندۀ آیندۀ آنها. و تحت این شرایط است که وضع بینالمللی ایران، به جای آنکه تحت تاثیر سیاست داخلی و تصمیمات ملی باشد، بیارتباط به وضع درونی کشور میشود و تحتالشعاع نزاع و موازنۀ قدرتهای جهانی قرار میگیرد. تنها کسانی میتوانند این گسست را پر کنند که فراتر از گرفتاریهای ریز و درشت درونی، دعوتی برای تولید قدرت ملی داشته باشند. کسانی که بتوانند مخاطره را زاینده نگه دارند.
بنابراین مهمترین پرسشی که میتواند ما را از دام تحلیلهای انتقادی و غیرمسئولانه برهاند و راهی پیش روی ما بگذارد این است: تحت چه شرایطی ممکن است امنیت کشور، یک بار دیگر در مقام کل، ارزیابی شود و در این میان سپاه پاسداران به عنوان میراث گرانبهای ساختار سیاسی ایران چگونه میتواند دوباره همانگونه که همیشه بوده است، یک بازیگر سرنوشتساز در سیاست ایران باشد؟
مهدی چ
گفت:
نویسنده در قسمتی هایی دچار لکنت زبان شده و نتوانتسه ان طور که باید واقیعت رو بگوید و در اخر هم که خواسته به حقیقت خواسته ی خود بپردازد پایان را عقیم کرده. گرچه به خوبی میداند که بازیگر اصلی سیاست امروز ایران سپاه است و نه قسمتی از ان. هر چند میدونم از انتشار این دیدگاه و دیدگاه واقعی خود میترسید.
۱۴۰۱/۱۱/۹
21:23