اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





استارت‌آپ شورش
تأملی در بی‌مسئولیتی دانشگاه در قبال ملت


۲۶ آبان ۱۴۰۱   1723  3  0 سرمقاله
عجیب و اتفاقی نیست که آشوب‌های مخرب اخیر به شکل نمادین خود را در دانشگاه شریف ظاهر کرده است؛ جایی که مهد تولد استارت‌آپ‌های جدید و آموزش پیشرفته‌ترین اشکال وارداتی دانش مدیریت و سیاستگذاری است. مسئله فقط این نیست که دانشگاه از پرورش دانشجویانی که به قدرت ملی تعهد دارند عاجز است. بلکه مسئله احتمالا این است که قدرت ملی تنها در مقام یک تعهد، تعهدی خارج از نظام دانش و تحمیل شده به آن، در دانشگاه حضور دارد؛ هم‌چنان که تعهد ملی در نظام اقتصادی تبدیل به تکالیف و دستوراتی می‌شود که خارج از منطقِ عمل مدیریتی سازمان‌ها به آنها دیکته می‌شود.

۱. فرهاد اردلان استاد فیزیک دانشگاه شریف در اجتماع دانشجویان دانشگاه شریف در تاریخ ۱۷ آبان ۱۴۰۱ گفته است من در بدترین شرایط گریه نمی‌کنم، اما الآن وقتی که صدای آزادی را از زبان شما با این همه احساسات شنیدم، بی‌اختیار گریه کردم. اردلان گفته من در انقلاب سال ۵۷ شرکت کردم و بابت آن مفتخرم. آن مبارزه برای استقلال و آزادی بود. استقلال به دست آمد، اما آزادی هنوز نه. ولی من خیلی امیدوارم، نسلی که می‌بینم نسلی‌ست که آزادی را می‌شناسد و آمده که آن را بگیرد. در ادامه نیز چهره‌های مشهور و استادان دیگر دانشگاه هم روی سن رفته‌اند و دانشجویان را به جنگ‌شان برای آزادی تشجیع کرده‌اند.

اما این آزادی که اردلان از آن سخن می‌گوید چیست؟ اگر به سادگی گمان کنیم که این آزادی، طلب رهایی از هنجارهای اجتماعی یا ارزش‌های مقدس است به احتمال زیاد خطا کرده‌ایم. خطا کرده‌ایم نه برای این‌که دانشجویان در بیان آزادی‌خواهی خود ارزش‌های مقدس و هنجارهای اجتماعی را زیر پا نگذاشته‌اند، بلکه اتفاقا به شکل بی‌سابقه‌ای زیر پا گذاشته و هتک کرده‌اند. آنچه عمدتاً در رد این آزادی‌خواهی گفته می‌شود نمی‌تواند با مسئلۀ اصلی مواجه شود. این‌جا سازوکار پیچیده‌تری در کار است. سازوکاری که باعث می‌شود چهره‌های موجهی چون اردلان با این آزادی‌خواهی همراهی کنند.

۲. ما اینجا با تحویل کام‌یابی به آزادی‌خواهی مواجهیم. خطایی که موجب می‌شود وقتی کام‌یابی صورت تجمعی به خود گیرد به نظر یک آرمان سیاسی -آزادی‌خواهی- بیاید. چنین خبط و خطایی است که جامعه‌شناس مشهور ما را وا می‌دارد در ابتدای یادداشت همدلانۀ خود دربارۀ وقایع اخیر، آن جمله از جامعه‌شناس آلمانی را نقل کند که «اروس از اساس به دموکراسی تعلق دارد». منظور از کام‌یابی تنها تمنای تمتع نیست که البته این هم هست. مسئله به امیال محدود نمی‌شود که به آرزوها هم باز می‌گردد. ما در وضعی هستیم که دانشجوی ایرانی گمان می‌کند همۀ آن آرزوهایی که در سر داشته محقق نخواهد شد، پس باید با کل این وضعیت جنگید. اگر تحقق آرزو همان «موفقیت» باشد عجیب نیست که فرهاد اردلان در سخنرانی خود در میان تجمع دانشجویان معترض، از زندگی در آمریکا یاد کرده است؛ زندگی در «سرزمین موفقیت‌ها». در ضمن معلوم می‌شود چگونه در این چارچوب همۀ تحلیل‌های اقتصادی دربارۀ دشواری‌های پیش روی کسب‌وکارها، یا موانع رشد یا احساس محرومیت در معیشت می‌تواند نیروی این اعتراضات را تجهیز کند. ما با درکی از کامیابی/ناکامی مواجه هستیم. اگر کام‌یابی در این که نیرویی سیاسی باشد ناکام است، آیا «موفقیت»خواهی می‌تواند سرآغاز کنش سیاسی باشد؟

۳. پیتر دراکر را در منابع عمومی‌تر و عامه‌پسندتر مدیریتی، به‌عنوان پدر مدیریت نوین می‌شناسند. او را مرجعِ مراجع در گفتاری از مدیریت خوانده‌اند که در نیمۀ دوم قرن بیستم به تدریج فراگیر شده و به‌عنوان شیوه‌ای از تدبیر امور فردی، سازمانی و ملی که «موفقیت» را هدف اصلی خود قرار داده وسیعا مورد توجه بوده است. دراکر در کتاب تأثیر گذار و مهم خود «عمل مدیریت (The Practice of Management 1955)»، مسئلۀ مهمی را مطرح می‌کند. مسئله‌ای که در نقل‌قول‌های پراکنده از او در زبان فارسی، در قالب کتاب‌های پرفروش مدیریت، کارآفرینی، بازاریابی، اصول رهبری، فنون مذاکره و الخ، عموما مغفول است. او می‌گوید «بقای دنیای آزاد از نظر نظامی و اقتصادی بستگی به «مدیریت» خواهد داشت و حفظ موقعیت اقتصادی برتر ایالات متحده وابسته به عملکرد پیوسته در حال بهبود مدیریت است». آشکار است که منظور از دنیای آزاد شکلی از زندگی و سیاست است که در آمریکا به نهایت ظهور رسیده و دراکر تمنای تداوم آن را دارد. اهمیت این مسئله در این نیست که فی‌المثل نشان می‌دهد دانش مدیریت یک علم آمریکایی است، یا اینکه مدیریت نوین از اساس به گفتار نئولیبرال تعلق دارد؛ که می‌تواند داشته باشد. بلکه آنچه احتمالا و عمدتا درک نمی‌شود این است که چگونه توصیه‌های مدیریت نوین و دراکر، هرچند در مقام راه‌های جستجوی موفقیت عمیقاً فردگرایانه و یا حتی ضد اجتماعی به نظر رسند، ارتباطی با ساخت «قدرت ملی» آمریکا دارند. آنچه این‌جا باید مورد توجه قرار گیرد رابطۀ علم و آموزش با قدرت ملی است. به این ترتیب هر قدر هم افراد یا سازمان‌ها در رقابت یا همکاری با هم باشند باز هم به‌نحوی آن چیزی که تقویم می‌شود همان قدرت ملی است. آیا اساسا رقابت در این وضعیت می‌تواند «افسار گسیخته» لقب بگیرد؟! در اینجا دانش، ساخت آموزش و ساخت قدرتِ (ملی) پیشاپیش واجد ائتلاف و هماهنگی‌اند. چنان پیوند و هم‌سازی‌ای که آنانی که خواسته‌اند صدای قربانیان این وضعیت مسیطر باشند، یعنی همان بقایای مهاجرِ چپ از اروپا، هماره نسبت به آن واکنش و هشدار داده‌اند. بماند که تنش این صدا هم در نهایت ساخت آن وضعیت را تقویت کرده است.

۴. در ایران وضع اما متفاوت است. دانش مدیریت هرقدر توانسته باشد راه‌های موفقیت را به افراد یا سازمان‌ها نشان دهد، نتوانسته است طرحی از قدرت ملی پیشنهاد کند. بلکه در مواردی توصیه‌هایش در سطح ملی منجر به بروز فجایعی ماندگار شده است. این وضعیت از آن رو نیست که مثلاً دانش مدیریت به سطح خُرد نظر دارد و فاقد ابزارهایی برای طرح‌های کلان‌نگرانه است. یا حتی به این دلیل نیست که عمل مدیریت، سیاست‌زدایانه و ادارۀ کشور، سیاسی است؛ که باید باشد. بلکه مربوط به این می‌شود که مدیریت در ایران در اساس و بنیاد خود از درک «قدرت ملی ایران» گسیخته است. ریشه‌های دانش مدیریت در ایران «پی-وند»ی با طرح از قدرت ملی ایران ندارد. 

اینجا مسئله فقط مربوط به ساحت حقایق نیست تا با طرح‌های جایگزین از حقیقت جبران شود، طرح‌هایی از حقیقت که در تمامی دهه‌های پیشین در دستور کار اداری دانش قرار داده‌ایم؛ مدیریت اسلامی، مدیریت بومی، مدیریت جهادی و... معنی این دعوی این نیست که باید از تلاش‌های مفهومی دست کشید. بلکه باید درون همان طرح از حقیقت که به نام دانش مدیریت می‌شناسیم به کرانه‌ها و مرزهایی دست یابیم که بتوان ریشه‌های قدرت ملی را در آنجا دیدار کرد و در مرحلۀ بعد این کرانه‌ها و مرزها را مفهوم ساخت.

چنین عمل انتقادی/اکتشافی در ساخت آموزش مدیریت ایران کاملاً در حاشیه است اگر نگوییم مطلقاً وجود ندارد. نتیجه آنکه ساخت آموزش ما نه تنها نمی‌تواند کسانی را پرورش دهد که از قدرت ملی درکی علمی دارند، بلکه از پرورش واقعی «مدیران ایرانی» ناتوان است. علاوه بر این و مهم‌تر آنکه چون آنچنان عمل انتقادی/اکتشافی در دستور کار ساختار آموزش مدیریت نیست، دانشکده‌های مدیریت محل اجتماع و ائتلاف واقعی و سازندۀ اساتید مدیریت نیز نیستند. در فقدان چنین اجتماعی است که دانشکده‌های مدیریت نمی‌توانند از ظهور شبه‌پیامبرانی که به نام مدیریت، مذهب پولساز «موفقیت» را در حاشیۀ دانشگاه یا در بازار مکاره و رهاشدهٔ گفتارهای مدیریتی تبلیغ و ترویج می‌کنند، جلوگیری کنند.

۵. عجیب و اتفاقی نیست که آشوب‌های مخرب اخیر به شکل نمادین خود را در دانشگاه شریف ظاهر کرده است؛ جایی که مهد تولد استارت‌آپ‌های جدید و آموزش پیشرفته‌ترین اشکال وارداتی دانش مدیریت و سیاستگذاری است. مسئله فقط این نیست که دانشگاه از پرورش دانشجویانی که به قدرت ملی تعهد دارند عاجز است. بلکه مسئله احتمالا این است که قدرت ملی تنها در مقام یک تعهد، تعهدی خارج از نظام دانش و تحمیل شده به آن، در دانشگاه حضور دارد؛ هم‌چنان که تعهد ملی در نظام اقتصادی تبدیل به تکالیف و دستوراتی می‌شود که خارج از منطقِ عمل مدیریتی سازمان‌ها به آنها دیکته می‌شود، یعنی پیگیری اقتصاد ملی به اقتصاد دستوری فروکاسته می‌گردد. مسئله این است که طرح قدرت ملی در پی‌-رنگ همکاری علمی و سیاسی و اداری اهل علم حضور ندارد، اگر اصلاً چنین همکاری‌ای وجود داشته باشد.

مدیریت دانشگاه قدرت ملی
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
سرمقاله
مشارکت ناامید
بدون تشکل‌یابی نیروهای مولد، نیروی انقلابیِ وفاداران جمهوری اسلامی به مصرف می‌رسد
محمدرضا هدایتی    سیدعلی کشفی   
فقدان گفتارهای سیاسی مؤثر و قدرتمند و کادر رهبری قابل‌اعتماد در این شرایط، می‌تواند سرنوشت متفاوتی برای این نیروها رقم بزند؛ سرنوشتی که یا نیروی ایجادشده را سرخورده‌تر می‌کند و فرومی‌نشاند یا آن را در جهاتی مغایر با منافع و قدرت ملی ایران به مصرف رساند. در این میان، شکل‌گیری تشکلی از نیروهای سیاسیِ مولّد که بتواند واجد گفتاری قدرتمند و امیدآفرین و کادر رهبری منسجم باشد، ضروری به نظر می‌رسد.


سرمقاله
نام من، هیچ‌کس
جغرافیای مقاومت در محاصره افتاده است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
پول هنگفت انباشته در این کشورها به همراه سیاست مسالمت‌جوی دیکته‌شده، همۀ آن چیزی است که امکان رویاپردازی‌های توسعه را فراهم کرده و البته کار را برای کشوری چون ایران بسیار سخت نموده است؛ تصویر پاکیزۀ توسعه در این جغرافیا، در تقابل شدیدی با سیاست مقاومت از طرفی و در ادامۀ آن اقتصاد سیاسی تولیدی جمهوری اسلامی ایران است. جمهوری اسلامی که پس از انقلاب، جبهه‌ای تازه در منطقۀ آسیای غربی باز کرد و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس را در طرف کشورهای مرتجع و وابسته نشاند و خود داعیه‌دار استقلال و مبارزه با نیروهای غیرملی شد، حالا با چهره‌ای جدید از این کشورها روبه‌رو شده است. آن‌ها با شما نمی‌جنگند؛ می‌خواهند همکاری کنند؛ گویا از شما خواسته‌اند که نگاه تنگ‌نظرانۀ ژئوپلیتیک را به کناری نهید و جهان وسیع پر از فرصت را ببینید


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)