نویسنده مسئول: سیده زهره مشعلچی
خلاصه
فرزندان یک کشور آیندۀ آن کشورند. هر فرزند استعدادی است، استعدادی برای داشتن آیندهای که انتظارش را نداریم. هرقدر فرزندانمان را دوست داریم، آینده را دوست داریم. همان آیندهای که خلافآمد عادت است و ما را تحمل نمیکند. فرزندان داراییِ هنوز ناداشتۀ یک کشورند و تعلیم و تربیت آنها چیزی شبیه کشف آینده است.
مناقشات زیادی دربارۀ تعلیم و تربیت میان اصحاب علوم انسانی و فرهنگ وجود دارد اما این مناقشات امروز بیش از هر روز دیگری مسئلهای را نادیده میگیرند و آن توجه به تعلیم و تربیت از سر «سرزمین» است. گمان عمومی این است که مسئله تعلیم و تربیت باید به دور از آنچه نگاههای سیاسی خوانده میشود متمرکز بر آزادسازی و شکوفایی استعدادهای کودک باشد. این حرف درستی است اما کمتر متوجه ملزومات شکوفایی، آن هم شکوفایی استعداد است. مسئلۀ شکوفایی استعداد پیوسته درگیر محیط پیرامونی و زمینۀ خویش است.
همۀ اینها یعنی اینکه مقولۀ تعلیم و تربیت نه تنها سیاسی است بلکه بسیار سیاسی است. تعلیم و تربیت بیش از یکسری مهارتها و آموزههاست. همۀ مهارتها و محتواهای آموزشی پس از آن طراحی میشوند که ما تصمیم بگیریم که کودکانمان را برای زندگی در «این سرزمین» آماده کنیم.
سندهای مختلفی امروز در داخل و خارج از کشور در این زمینه تولید میشود تا با پیشنهاد دادن «اصول حرفهای تربیت»، زمینه را برای توسعۀ تربیتی و آموزشی کشور فراهم کند. اما بعد از آنکه در این اسناد دقیق شویم دشوار نیست که غرضی سیاسی را در تهیه و تولید این اسناد فرهنگی و بهظاهر خیرخواهانه تشخیص دهیم. اغراضی که بیشتر از آنکه متوجه محتوای تربیتی و آموزشی باشد، تلاش کرده تا دخالتی در صورتِ حاکمیتیِ تربیت داشته باشد.
برای اینکه بتوانیم ملتفت سویۀ سیاسی تعلیموتربیت شویم باید به نقطهای اشاره کنیم تا تمامی مناقشات سیاسی بر سر تعلیموتربیت را ببینیم. برای این کار بهانهای لازم است. بررسی مسئلۀ تربیت وقتی با طرح ماجرایی باشد که با سند ۲۰۳۰ برایمان اتفاق افتاد، نحو انضمامیتری پیدا خواهد کرد. سند ۲۰۳۰ سندی است که تا به امروز به انحاء مختلف مورد توجه قرار گرفته و بررسی شده است. به نظر میرسد در بعضی شیوهها، که رایجتر هم است، ما از سند دور میشویم و نمیتوانیم گفتگویی سازنده در مورد آن به راه اندازیم.
وقتی ذهن خود را از ظواهر سند و محتویات دور میکنیم، میفهمیم که خطر اصلی این سند بعد حاکمیتی آن است؛ اگر کسی بدون توجه به فرم و شاکلۀ سند سراغ محتوایش برود محتمل است از جهت اصلی آن غافل شود. این سند توسط سازمانی جهانی نوشته شده و قرار است بر اوضاع آموزشی و تربیتی کشورهای متعهد بدان نظارت کند و این مسئله به لحاظ حقوقی، حاکمیت کشورهای متعهد را مخدوش میکند. بدین معنی حتی اگر والاترین ارزشها و مفاهیم انسانی و اخلاقی هم در این سند گنجانده شده بود و خواستۀ این سند اجرای این احکام بود باز هم پذیرفتنی نبود.
سندی همچون 2030 از آنجاکه حاکمیت کشورها را در تعلیموتربیت (با فروکاستن این موضوع به موضوعی غیر سیاسی و صرفاً فرهنگی) به چالش کشیده است، مسئلۀ تعلیموتربیت را محدود و منحصر به مضامینی اخلاقی کرده است. با کنار هم قراردادن مفاهیم اساسی این سند در تخاطب با مردم جهان و سیاستمداران کشورها به نظر میرسد بتوانیم به معنای اساسی آن برسیم، مفاهیمی چون صلح جهانی، جوامع دور و رها از ترس و خشونت، تحقق اخلاق شهروندی جهانی، مشارکت جهانی، مشارکت فرهنگ، تفاهم و درک متقابل همۀ ملتها و روحیۀ همبستگی جهانی. این مفاهیم دقیقا همان چیزی را هدف قرار داده اند که تعلیم و تربیت باید از آنجا آغاز شود؛ تعلق سرزمینی. بیتوجهی به این مسئله قدرت تاسیس تعلیم و تربیت را از ما میگیرد. آنها که در تعلیموتربیت صرفاً مفاهیمی فرهنگی و روانشناسانه میبینند نمیتوانند تفکری تأسیسی در تعلیموتربیت داشته باشند.
جهتگیری مهم در تعلیموتربیت و فهم آن، توجه به روایت سیاسی همچون نقطۀ آغازین برای طرح تعلیموتربیت است. کسی که میخواهد راهی تازه در تعلیموتربیت باز کند بهناچار باید بداند ذیل چه داستانی قرار است فرزندان این سرزمین را آموزش دهد. هر مضمون و مولفهای در تعلیموتربیت پیشاپیش طرحی سیاسی از جامعه و آینده دارد. آنکه ملتفت این مسئله نباشد بدون اینکه بخواهد، ذیل فهم و روایتی قرار گرفته است که دیگران ساخته و پرداختهاند. تعلیموتربیت در کشور ما راهی ندارد جز آنکه از مرزی که در سیاست کشیده شده است یکبار تاسیس شود.
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این گزارش، از طریق منوی تماس با ما در قسمت بالایی سایت، اقدام نمایید.