اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





استادیوم قدرت
آیا رئیسی می‌تواند ضعف بنیادین دولت را تبدیل به نیرویی برای تغییر شاکله آن کند؟


۲۰ مرداد ۱۴۰۰   1605  0  1 سرمقاله
پرسش اصلی از دولت این است که آیا واقعا این ضعف و شکنندگی را درون خود یافته است؟ یا همچنان در سودای باز کردن راه‌هایی برای تامین مالی بدون کار است؟ معطل شدن دولت برای باز کردن راه دوباره فروش نفت یا راه‌حل‌هایی مثل فروش اموال، نشانه‌هایی ناامیدکننده برای فهم دولت از اقتصادسیاسی موجود است. اما اگر واقعا دولت متوجه شده باشد که این ضعف، یک ضعف بنیادین است، آنگاه شاکله دولت تغییر خواهد کرد.

با شروع به کار دولت ابراهیم رئیسی، آرام آرام گرد و غبار هیاهوی پیروزی فروخواهد نشست و خیلی سریع انرژی‌های منفی‌ای که پشت سر انتظارات از دولت وی بوده است، تبدیل به نوعی سرخوردگی از قابلیت‌های این دولت می‌شود. اما آیا اساسا در وضع فعلی سیاست در ایران، می‌توان به دولت همچون یک بازیگر قدرتمند سیاسی نگاه کرد؟

وقتی از این صحبت می‌کنیم که دولت کانون سیاست است، معمولا از این غافل می‌شویم که قدرت در دولت، به طور طبیعی وجود ندارد بلکه می‌تواند به دست آید. در واقع ممکن است به سادگی تصور کنیم که هر کس به دولت دست یافت، به قدرت سیاسی دست پیدا کرده است. این نگرش، البته نگرش غالب و متداولی در جمهوری اسلامی بوده است و در میان معدود احزاب سیاسی ایران، ردپای این نگرش را جایی می‌توان پیدا کرد که حزب، توسط رئیس‌جمهور و پس از تصاحب این منصب، تاسیس شده است. به این ترتیب تصور غالب این است که ماشین تامین مالی دولت، این قدرت را به رئیس‌جمهور و همراهانش می‌دهد تا بتوانند ساختارهای سیاسی و اجتماعی پایداری را در بیرون از دولت تاسیس کنند تا از این طریق حین مسئولیت و پس از آن، کنش سیاسی داشته باشند. به عبارت دیگر، گویی تصاحب منصب ریاست جمهوری، نه دستاورد یک فعالیت سیاسی، بلکه اتفاقا امکان و آغازی برای یک فعالیت سیاسی عمیق و گسترده است بنابراین در این نگرش، دولت، امکان تأسیس سیاست است.

اما نگرش دومی وجود دارد که سیاست را از طریق تشکیل هسته‌های سیاسی در بیرون از دولت پیگیری می‌کند. این هسته‌ها، خود را در ساختارهای اقتصادی، سیاسی، علمی و فرهنگی سازماندهی می‌کنند و صرف‌نظر از اینکه به دولت برسند یا نرسند، صاحب قدرت و یکی از بازیگران کشور هستند. در این نگرش، اجتماع و اتحاد هسته‌های پراکنده ولی صاحب قدرت، اتحادیه‌هایی بزرگ را سبب می‌شود که تصاحب دولت را همچون تصاحب زمین بازی‌ای فراخ‌تر برای اعمال رویکردهایی که پیش از این نیز دنبال می‌کرده‌اند می‌بینند. به این ترتیب، تصاحب دولت در این نگرش، دستاورد عزم یک اتحادیه قدرتمند سیاسی است که می‌خواهد با دولت، بسط ید پیدا کند.

برای قضاوت بین این دو نگرش، باید کمی به عقب‌تر برگردیم. پیش از اینکه صحنه اقتصادسیاسی ایران با فشار صفر شدن درآمد نفتی روبه‌رو شود، تصاحب دولت، تصاحب منبع لایزال درآمدهایی بود که بین برندگان دولت و بازندگان دولت، کنتراست فوق‌العاده شدید ایجاد می‌کرد. در چنین شرایطی، پیروز میدان انتخابات، می‌توانست به اتکا آن منابع نفتی، ساختارهای سیاسی قدرتمندی ایجاد کند که تا سالیان سال دوام بیاورند. نمونه حزب کارگزاران، شاید موفق‌ترین نمونه چنین فرآیندی در صدسال اخیر باشد. اما تنش‌های اقتصاد سیاسی در دهه اخیر، اوضاع را به کلی دگرگون کرده است. امروز کاملا مشهود است که دولت در میان رقابت بازیگران صحنه، چه جایگاه شکننده‌ای دارد و دیگر خبری از آن وضع تضمین‌شده پیشین نیست. اقتصاد سیاسی دولت، با قطع منابع نفتی، باید از نو ساخته شود و این یعنی در لحظه تصاحب دولت، یک کنتراست ناگهانی ایجاد نخواهد شد.

با افزایش تنش‌های اقتصادسیاسی ایران، روزبه‌روز امکان تاسیس سیاست از ناحیه دولت به سوی جامعه، کمتر می‌شود. این بدین معنی است که در میان دو نگرش مذکور، اساسا چاره‌ای جز اتخاذ نگرش دوم وجود ندارد. دولت ابراهیم رئیسی با مشکلاتی بسیار سخت مواجه است. در چنین شرایطی هیچ کدام از سازمان‌های قدرت در ایران طمع ندارند تا با سیطره بر دولت عهده‌دار پرداخت حقوق عائله‌ی دولت یعنی کارمندان شوند. این یعنی با از دست‌رفتن نقطه قوت دولت یعنی نفت، نه تنها دولت، بلکه بخش بسیار بزرگتری از مردم وضع تضمین‌شده سابق را از دست خواهند داد.

این مخمصه، کشور را در نقاط بسیاری به ورشکستگی کشانده است. دولت بدهکار است و تادیه بدهی‌هایش نیازمند تامین مالی است. این بار اما تامین مالی به سادگی ممکن نیست. نه می‌توان به راحتی نفت فروخت نه می‌توان با لطایف‌الحیل نقدینگی موجود نزد مردم را به جیب دولت منتقل کرد. در وضعی که مردم و دولت، توامان در مرز فروپاشی هستند، تنها امیدی که می‌توان داشت، فعالیت گروه‌های اقتصادی-سیاسی مستقل به نحو سازمان‌یافته و حرکت به سمت برایندگیری از نیروهایشان است. این مسئله بیش از آنکه به سادگی همان فرایند تشکیل احزاب در تاریخ سیاست فهم شود، چیزی درباره تنها راه‌حل ضروری برون‌رفت از این مخمصه می‌گوید. این یک راه است که ممکن است در ابتدا یا حتی در سرنوشت خود، فرمی غیر از فرم متعارف فعالیت احزاب باشد، اما خصیصه مهم آن این است که تمامی ذینفعان این راه، برای صیانت از موجودیتشان، چاره‌ای جز قدم گذاشتن در آن ندارند. ایجاد خلق سرمایه توسط این گروه‌های مولد، تنها راهی است که می‌تواند مردم را از بیکاری و دولت را از ورشکستگی نجات دهد. اگر روزگاری صحبت از ضرورت عبور از دولت نفتی، نوعی شعار شیک به حساب می‌آمد، امروز واقعی‌ترین امر ضروری‌ای به حساب می‌آید که به دیدگان عمومی می‌آید. تنها در چنین وضعی است که حرکت مردم و نیروهای حکومتی، توامان یک حرکت واقعی و صدالبته حماسی خواهد بود. چرا که واقعی‌ترین حماسه دقیقا در جایی رخ می‌دهد که شخص نه با ارجاع به مفاهیمی والا، بلکه اتفاقا برای نجات خودش از نابودی، وارد یک کارزار بزرگ و دامنه‌دار می‌شود. برای کشوری مثل ایران، چنین تنگنایی کمتر سابقه داشته است. به همین دلیل هم هست که فرصت استفاده گروه‌های مولد از این تنگنا برای پوست‌اندازی کشور، فرصتی کوتاه خواهد بود.

پرسش اصلی از دولت این است که آیا واقعا این ضعف و شکنندگی را درون خود یافته است؟ یا همچنان در سودای باز کردن راه‌هایی برای تامین مالی بدون کار است؟ معطل شدن دولت برای باز کردن راه دوباره فروش نفت یا راه‌حل‌هایی مثل فروش اموال، نشانه‌هایی ناامیدکننده برای فهم دولت از اقتصادسیاسی موجود است. اما اگر واقعا دولت متوجه شده باشد که این ضعف، یک ضعف بنیادین است، آنگاه شاکله دولت تغییر خواهد کرد. تنها در چنین وضعی می‌توان انتظار داشت دولت، زمین بازی گروه‌های مولد و میز عملیات اقتصاد سیاسی کشور باشد.

اقتصاد سیاسی دولت مردم
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
سید علیرضا دربندی
گفت:
سلام ممنون راه حل شان قابل تامل اما در حد یک ادعای بدون استدلال است.یعنی استدلال نیاوردند که این شیوه پیشنهادی، با چه سازوکاری می تواند در شرایط فعلی نجاتبخش باشد
۱۴۰۰/۵/۲۴
18:18
سرمقاله
اسرائیل و کابوس استقلال منطقه
آیا اردن، می‌تواند گام بعدی محور مقاومت برای تشکیل سازمان‌های ملی مستقل در منطقه باشد؟
محمدحسین تسخیری   
ایران تلاش برای شکل‌گیری سازمان‌های ملیِ باشخصیت را علی‌رغم تمام دشواری‌ها و ریسک‌هایش به عنوان راه نجات تمام کشورهای منطقه در پیش گرفته است. هر جبهۀ جدیدی که گشوده می‌شود، هر هسته جدیدی از مقاومت که در کشوری جدید، سربرمی‌آورد، تنها و تنها در این لحظه، یعنی لحظه‌ای که تبدیل به یک تشکیلات سازمان‌یافته و مسئولیت‌پذیر می‌شود، می‌تواند نویدبخش تولد یک ملت باشد و آن را نمایندگی کند.


سرمقاله
نام من، هیچ‌کس
جغرافیای مقاومت در محاصره افتاده است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
پول هنگفت انباشته در این کشورها به همراه سیاست مسالمت‌جوی دیکته‌شده، همۀ آن چیزی است که امکان رویاپردازی‌های توسعه را فراهم کرده و البته کار را برای کشوری چون ایران بسیار سخت نموده است؛ تصویر پاکیزۀ توسعه در این جغرافیا، در تقابل شدیدی با سیاست مقاومت از طرفی و در ادامۀ آن اقتصاد سیاسی تولیدی جمهوری اسلامی ایران است. جمهوری اسلامی که پس از انقلاب، جبهه‌ای تازه در منطقۀ آسیای غربی باز کرد و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس را در طرف کشورهای مرتجع و وابسته نشاند و خود داعیه‌دار استقلال و مبارزه با نیروهای غیرملی شد، حالا با چهره‌ای جدید از این کشورها روبه‌رو شده است. آن‌ها با شما نمی‌جنگند؛ می‌خواهند همکاری کنند؛ گویا از شما خواسته‌اند که نگاه تنگ‌نظرانۀ ژئوپلیتیک را به کناری نهید و جهان وسیع پر از فرصت را ببینید


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)