از دولت ایران چه میخواهند؟ مطالبات را بشنود و پاسخ دهد. احتمالا همین هم خواهد شد. هرچند قاطعیتی در ظاهر نشان خواهد داد با این حال کمکم از لحاظ فرهنگی شلتر، از لحاظ اقتصادی پاسخگوتر و به لحاظ سیاسی عرصه برای اظهارات خرد و کلان گروههای مختلف دانشجویی و رسانهای و مردمنهاد فراهمتر میشود. اما همزمان همۀ اینها وضع گسیخته فعلی را تشدید خواهد کرد. هر پاسخی در امروزِ بیداستان و بیسیاست و بیتصمیم، جز پرگفتوگویی نیست؛ پراکندگی را گسترش خواهد داد و دولت و مردم ما را سست خواهد کرد.
امروز همگان در پی شناسایی دلایل و عوامل اعتراضات و اتفاقات اخیر کشورند؛ میتوان همۀ این دلایل و عوامل را بهنحوی موجه دانست و البته به بعضی ضریب بیشتر داد. اما آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری ضروری است داشتن عزمی برای ایستادن در این موقعیت پرگفتوگو و پراکنده است. هر گفتاری اگر همچون دری بهسوی عزمی نباشد، ما را کرخت و راه فهم را مسدود میکند. حتی آن دسته از تحلیلهایی که به قصد ریشهیابی این روزها نوشته و گفته میشوند چهبسا جز سستی حاصلی نداشته باشند؛ ریشهها خود ریشه در عزم انسان دارند و در آنجا شناسایی میشوند.
واکنشها و پاسخهایی که امروز از هر سو به اعتراضات داده شده متنوع است؛ چه از جنس صورتبندی مفهومی آن توسط جامعهشناسان و اصحاب علوم انسانی باشد، چه از جنس راهکارهایی جهت کنترل اوضاع یا راهبردهایی به ظاهر مبناییتر برای اصلاح شرایط کلی کشور. بعضی، از نزاع ارزشهای جدید و کهنه و نادیدهگرفتن مطالبات اجتماعی و سیاسی از سوی حکومت سخن میگویند، بعضی، از انسداد نهادهای مدنی در کشور و عدهای هم همۀ داستان را به چیزی موسوم به انقلاب جنسی ربط میدهند. از طرف دیگر تحلیلهای اقتصادی و فشار زندگی روزمره بر مردم رنجکشیده را نیز باید اضافه کرد. البته راهکارها و راهبردهای اصلاح در همۀ این دیدگاهها بهنسبه مشابه است؛ توجه حکومت به مطالبات مختلف مردم، شنیدن دیدگاههای معارض و ایجاد زمینۀ لازم برای گفتوگو. گویی همه فهمیدهاند اتفاقی رخ داده که حکومت نباید آن را نادیده بگیرد و باید هر چه سریعتر در جهت اصلاح خود بکوشد. اما این اتفاقی که رخ داده چیست؟ آیا به سر رسیدن طاقت مردم است در توجه به مطالباتشان؟ کدام مطالباتشان؟ اقتصادی (تورم و بیکاری)، اجتماعی (محدودیت آزادیهای اجتماعی همچون حجاب)، سیاسی (انسداد نهادهای مدنی، تکصدایی و یکپارچگی حکومت)؟ یا مطالبات قومیتی مثلاً در استانهای کردستان و بلوچستان؟ یا شاید مطالبات زیستی فوری چون بیآبی زمینهای کشاورزی و خشکشدن دریاچه ارومیه؟ اتفاقی که رخ داده کدام مطالبه را نشانه گرفته است؟ خب، پاسخ روشن است؛ همۀ این مطالبات بهنحوی اینجا و آنجا طرح شدهاند و تصویر ما را از اعتراضات ساختهاند. تصویری که البته هرچقدر دقیقتر مینگری کمتر از آن چیزی میفهمی و اگر این گستردگی و تکثر تنها گویای یک چیز باشد، آن پراکندگی است. به اینجا که میرسیم تازه میفهمیم توجه به آنچه در اعتراضات خواسته شده و در پی آن در تحلیلهای کارشناسان بیان شده، ما را تنها از فهم یک چیز دور میکند و آن خود اعتراض است. هر جا پراکندگی در کار افتد، باید توجه را به نفس این پراکندگی کشاند و از دام بیحاصل و عقلفرسای مؤلفهها و ابعاد این پراکندگی گریخت.
ما خود این پراکندگی را خواستهایم. خود خواستهایم تا در فراغت از گرمای سیاست، کشور در گیر و دار مطالبات مختلف و برنامههای کارشناسی آرام گیرد. خود خواستهایم که گفتوگوی مردم بر سر سرشت و سرنوشت ایران نباشد. خود خواستهایم که مردمی داشته باشیم مستحق حمایت و خدمت. خود خواستهایم که کشور از مدیریت پر شود و جایی برای شخصیت سیاسی نباشد. انتخابات چند دورۀ اخیر ریاستجمهوری و مجلس را به یاد آورید؛ مگر جز به رخ کشیدن برنامههای کارشناسی با چاشنی تهمت و افترا بود! مگر مهمترین برنامۀ دولت سیزدهم ساختن چهار میلیون مسکن نبود؟ و مگر این دولت کارش امروز شنیدن و تن دادن به مطالبات بیشمار مردم در سفرهای استانی نیست؟ این چه مردمی است که خواستهایم و این چه دولتی است که ساختهایم؟ آنگاه که به قصد امنیت و آرامش، عرصۀ اداره کشور به «تنظیمات امور» فروکاسته شود و جایی برای گفتار سیاسی که در مخاطرۀ خود وحدتی به زندگی و جهتی برای پیگیری میدهد نمانَد، پراکندگی در کار میافتد و عمل پراکندگی نه سکون که خشمی بیجهت و مخرب است.
اما از دولت ایران چه میخواهند؟ مطالبات را بشنود و پاسخ دهد. احتمالا همین هم خواهد شد. هرچند قاطعیتی در ظاهر نشان خواهد داد با این حال کمکم از لحاظ فرهنگی شلتر، از لحاظ اقتصادی پاسخگوتر (ببینید افزایش حقوق و دستمزد را در همین یک ماه گذشته) و به لحاظ سیاسی عرصه برای اظهارات خرد و کلان گروههای مختلف دانشجویی و رسانهای و مردمنهاد فراهمتر میشود. اما همزمان همۀ اینها وضع گسیخته فعلی را تشدید خواهد کرد. هر پاسخی در امروزِ بیداستان و بیسیاست و بیتصمیم، جز پرگفتوگویی نیست؛ پراکندگی را گسترش خواهد داد و دولت و مردم ما را سست خواهد کرد. گفتوگو و پاسخگویی در زمین از دست رفتۀ سیاست، همین توانِ نیمبند را هم از دولت خواهد گرفت. دولتی که باید از اینجا، آن راه ایستادگی ملت ایران را به یاد آورد و همت استوار کند. اما اگر تعلل کند، سست خواهد شد و این سستی از همه چیز بدتر است. از قضا این روند همجهت با خواست دشمنان ایران است. آنها که به جای رو در رویی، در پی نابودی تدریجی ما با هزاران زخم کوچکند.
اعتراضات در ایران ادامه خواهد داشت و هر روز به یک بهانه و بدا به حال ما که به این بهانهها چشم بدوزیم و نبینیم آنچه در پس آن به سختی شنیده میشود. آنچه ما را متوجه بیقدری این زندگی میکند و نهیب میزند که تا کجا این زندگی کشدار ادامه خواهد داشت؛ آن زندگی که نه آغاز پر عزمش را به روشنی به یاد دارد و نه میداند که به کدامین سو روان است.