آزمون تحریمها ما را در برابر این پرسش قرار داده است که آیا جمهوری اسلامی از پس برپا ساختن ملت خود در ایران برآمده است که اکنون با شعار استقلال ملتها در هر گوشهی این منطقه پرچم مبارزه برافراشته است؟
ضعف ما در جنگ اقتصادی ربطی به روزمرگیهای اقتصاد ندارد. ما در پیگیری راه اقتدارمان توانا نیستیم و این اقتصادِ ما را ناتوان کرده است. تحریمهای اقتصادی عملیاتی ایذایی نیست بلکه ضعفهای اساسی ما را هدف گرفته است. ضعفهایی که در اصل اقتصادی نیستند اما صحنهی اقتصاد به صحنهی افشای آنها بدل شده است. جمهوری اسلامی ایران مدعی احیای ملتهای مستضعف بوده است. اکنون صحنهی اقتصاد ما را در برابر ادعایمان قرار داده است. آمریکاییها با سیاستهای انبساطی در عراق در پی خلیجی کردن این کشور هستند. صادرات نفت آنرا به 4 میلیون بشکه در روز رساندهاند و برای 7 میلیون بشکه در روز برنامهریزی کردهاند. عراق در این برنامه به سادگی از مدار ایران خارج میشود و در پازل آمریکا در منطقه قرار میگیرد. سیاستهای اقتصادی آمریکا در منطقهی ما دلالتهای سیاسی دارد. این سیاستها ملتزدا و در نتیجه در برابر سیاست جمهوری اسلامی است. درک جمهوری اسلامی ایران از استقلال بنیاد سیاستهای آن و گفتار سیاسی آن است. اما اکنون آزمون تحریمها ما را در برابر این پرسش قرار داده است که آیا جمهوری اسلامی از پس برپا ساختن ملت خود در ایران برآمده است که اکنون با شعار استقلال ملتها در هر گوشهی این منطقه پرچم مبارزه برافراشته است؟ آیا جمهوری اسلامی خود به نظمی ملتزداینده در اقتصاد داخلی خود تن داده یا حتی تکیه کرده است؟
شعار استقلال اقتصادی در ایران همواره بر اساس تولید داخلی کالای مورد نیاز قوام یافته و از اینرو در برابر تجارت و اقتضائاتش قرار گرفته است زیرا منطق تجارت چه بسا با تولید داخلی بسیاری از چیزها از در مخالفت درخواهد آمد اما آنچه در این میان مغفول مانده مسالهی استقلال اقتصادی بر مبنای استقلال بازار است. بازار باید بتواند برپای خویش بایستد و این کلمه بدین معنا است که استقلال بازار نیازمند مقاومت است. بازار باید بتواند هزینهی عدم وابستگی و استقلال منطق خود را بپردازد. بازار هرگز در برابر انسانیت یا حقیقت نیست. کاملا برعکس؛ بازار بر خون آدمیان تاسیس میشود که هزینهی بقا و استقلال آنرا میپردازند و از آن نگهبانی میکنند. فقط انسان نادان یا دونمایه تصور میکند که منطق بازار منطق بیشترین سود است. منطق بازار منطق تعهد به چرخهی زندگی است. بازار سنتمند است و باید بتواند آینده داشته باشد و بماند حتی اگر به قیمت بسیاری ضررها و هزینهها و قربانیها باشد. بازار در استقلال خود خون میدهد و خون میریزد و هرگز گوشهی امن و عافیت نیست. این همان نقطهای است که زندگی روزمره را به سیاست پیوند میزند. سیاستی که استقلال بازار را نمیشناسد کجا میتواند ملتی داشته باشد؟ اگر نتوانستیم ملت خود را برپا کنیم صحبت کردن از برپایی ملتهای دیگر گزافه است.
ایدئولوژیهای آمریکاییِ بازار که اقتصاد جهانی را به ورطه انداختهاند و هر روز با چاپ بیحساب دلار در حباب آن میدمند، به نام اقتصاد جهانی و با شعار صلح و دوستی بینالمللی، ملتها را ریشهکن میکنند. آنها درکی از اهمیت مرز ندارند یا با تزویر آنرا انکار میکنند. مرز مفهومی بحرانی و به غایت انسانی است. درست در برپاداشت مرز است که دوستی معنا مییابد و ممکن میشود.
دوستی از نفی دوستان حاصل نمیشود؛ آدمی در دوستی با مرزهای خود دیدار میکند و خود را بازمییابد و از نو متولد میشود. بدون دوستی – و نیز دشمنی – ما هرگز نمیفهمیم که به راستی حدودی داریم. مرز همزاد دوستی – و نیز دشمنی – است. نیچه از زبان زرتشت نوشته است: «هرگز نخواستهایم که بهترین دوستانمان و نیز بهترین دشمنانمان با ما مدارا کنند». نفی مرز در دوستی خیانت بار و مزورانه است.
مرزها را بر میدارند تا آشنایی سهل شود، حال آنکه بدون مرز چگونه میتوان «کسی» بود تا بتوان «شناخت». چگونه باید فاصله گرفت تا بتوان دید. چگونه باید بیگانه بود تا بتوان آشنا شد. اگر بیگانگی و آشنایی ما معلوم بود پس زندگی چه میبود. اگر میدانستیم چه هستیم چطور ادامه ممکن میبود؟ انسان بودن گوش سپردن به سکوت و استقبال از بیگانه است. بیگانه همان راز هستی است؛ آنجا است که جایی برای انسان باز میشود. انسان در دیگری جریان مییابد و پیش از بیگانه وجود ندارد. دروازهها و شهرها با هم زاییده شدهاند.
مرزها را بر میدارند تا آشنایی سهل شود، تا پیشاپیش حکم آشنایی همه صادر شده باشد. اما این ما را از انسان تهی و چون حیوانات بیمرز خواهد کرد. باید از هم بخواهیم هرچه بیشتر استقلال داشته باشیم. هر چه کشف بیگانه محالتر باشد، گوش سپردن به سخنش آشنایی را سترگتر خواهد کرد. راه طی ناشدنی را باید پیمود. از بیگانه باید خواست تا بیگانگی کند، ناز کند و فقر ما را به رخ بکشاند؛ ناز کشیدن مقصود دوستی را احراز میکند. آنجا که از بیگانه خواسته میشود که بیگانگی کند: «کلام تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را». دیگری اگر بیگانگی نکند «ما» فرو میریزیم.
مرزها را بر میدارند تا آشنایی سهل شود، حال آنکه انسان در جدال و جستجو برای بودن است، و آنکه جهان را پیشاپیش معنادار، و خود را کامیار میبیند انسان نیست. جماعتی که بیگانه را نمیشناسد و درکی از ضعف ندارد و هستی خود را روشن میداند، نه پرسشی دارد نه راهی برای رفتن. ملتها در این راه و چرخه ملت میشوند و داشتن این راه و چرخه نشان و معیار ملت بودن است. در زمانهای که بیگانگی ناآشناست عجیب نیست که نظم جهانی و ارز جهانی متولد شود. استقلال بدون استضعاف حاصل نمیشود و این استضعاف وضعی است که انسان با به رسمیت شناختن امر بیگانه پیدا میکند. این گفتار تمام تکیهگاه جمهوری اسلامی ایران و لحظهی حضور ملت ایران در جهان است: حکومت مستضعفین به معنای احیای استقلال ملتها است.
ایران با این گفتار ایران است. ایران نه در جایگاه ریاست قبیله و فرقه -همچون عربستان- ایران است، نه آنگاه که تنها استقلال خود را بطلبد -همچون هند-، و نه وقتی که سلطنت بر جهان بدون مرز -همچون شوروی یا امریکا- را بخواهد، بلکه تنها آنگاه که منادی استقلال همگان باشد. ایران میخواهد که امور باشند آنچنان که هستند. اگر قدرت در استضعاف است پس عجیب نیست که هر آن کس که در سراسر جهان بخواهد خودش باشد با ایران احساس قرابت میکند.
اگر نگذاشتیم و نخواستیم که عراق عراق باشد، پس در آرزوی صد و بیست میلیارد دلار فروش سالیانه نفت -آنچنان که امریکا برایش در نظر گرفته- و رسیدن به آسایشی بیهزینه خواهد سوخت، کشوری خلیجی خواهد شد که خود به خود از مدار ایران خارج خواهد بود، پس نباید انتظار داشته باشیم در روزگاران سخت در کنار ما بماند. چین همانقدر به ایران یاری میرساند که در مسیر خود بودگی با ایرانیان شریک است، و آنجا رها میکند که نظم تازهای برای جهان را رویا میداند. و ایران همانقدر به رابطه با امریکا میتواند امید داشته باشد که خودش باشد، وگرنه اگر از مدعیِ استقلالِ خویشتن بگذرند، از منادی استقلالِ همگان نخواهند گذشت.
تحریمها یک عملیات ایذایی نیست. ما در برابر ادعای خودمان قرار گرفتهایم. تحریم فرصت تاسیس ملتها است و این یعنی ما راهی جز تاسیس اقتصادی مستقل هم برای خود و هم برای آنکه در جهان تازهی ما واقع میشود نداریم. ما نمیتوانیم جهانی تازه – جهان استقلال- را بخواهیم و چرخ بازارمان را در ارتباط با جهان بیمرز بچرخانیم. ما باید دریابیم که بازار چگونه در پیرنگ معنایی که ایران از استقلال در سر دارد، از خونهای گرم تازهای در سراسر منطقه و جهان میتواند زاده شود و باید چنین شود.