مشهور است که متون مرکانتیلیستها از متون اقتصادی پیشینیان ماهیتاً متفاوت است. آنها در شرایطی که خود به لحاظ اخلاقی متهم بودند، برای روشنکردن کار خود برخلاف گذشتگان، نه رسالاتی اخلاقی بلکه متونی فنی درباره تجارت کردن نوشتند.
تحولات سدۀ ۱۴ میلادی به بعد در اروپا که از جنبش اعتراضی کلیسا آغاز شد، بر مسئلۀ مالکیت زمین اثری داشت که نظم پیشین و فرم اقتصاد سیاسی آن دوران را تغییر داد و مجال بیشتری برای تجارت باز کرد. دستیابی به نیروی دریایی این امکان را گستردهتر ساخت. هرچه امکان تجارت بازتر میشد، انگیزه برای تولید کالا نیز بیشتر میشد. اختصاص زمینهای کشاورزی به تولید مواد اولیه و آزادسازی نیروهای انسانی از روستا به سمت شهر بهعنوان نیروی کار جدید در صنایع سادۀ آن دوران چهرۀ روستا و شهر را متحول کرد و بحرانهای اقتصادی و غیر اقتصادیِ وضع جدید پابهپای امکان تجارت و ثروتمندشدن طبقۀ تجار گسترش مییافت. تجار در آن شرایط هم از جانب حکومتها و هم از جانب مردم عادی از چند منظر مورد اتهام واقع میشدند. یکی از این اتهامات این بود که آنها ثروت کشور را -اعم از کالای تولیدشده یا طلا و نقره- به بیرون از کشور میبرند. دومین اتهام بزرگ به این گروه مالاندوزی و فرصتجویی شخصی بود. اتهام اخیر هنوز هم برچسب این گروه است و به همین طریق شناخته میشوند. در متون فارسی هم مرکانتیلیسم به مکتب «سوداگری» ترجمه شده است و عموماً تصور میشود در اروپا تاجرانی بودهاند که به هیچ چیز جز سود شخصی فکر نمیکردند و حتی در تصویب قوانین حکومتی و واردکردن حکومتها به اقتصاد به نفع تجارت خود دست داشتند.
اما شواهدی هست که نشان میدهد نباید مرکانتیلیستها را اینگونه فهمید و دستکم گرفت. آنها تغییرات را نه با لابی و پولپراکنی بلکه با نوشتن و تجارتکردن به وجود آوردند و توانستند صورتبندیای از بحرانهای آن دوران انجام دهند که بهواسطۀ آن، راه برونرفتی فراهم آید که دستکم بیش از دو قرن ادارۀ امور جهان را به دست گیرد و تا امروز اثرش بر اقتصاد باقی بماند. تجار سرشناس آن دوران دست به کار نوشتن بردند و رسالات مختلفی نوشتند. آنها نهتنها با مسائل عینی و واقعی دستبهگریبان بودند که با ذهنیات جامعه نیز خود را روبهرو میدیدند. از همین رو خطاب عمومی این رسالهها به دولتمردان و عموم مردم است و زبانی ساده دارند. برخی نیز در مقدمۀ رسالات خود چنین عنوان کردهاند که آنچه نوشتهاند میتواند برای مردم عادی یا فرزندانشان همچون کتابچهای راهنما و راهگشا در امر تجارت موثر باشد. متون این دوران را رسالههایی علمی به معنای خاص آن نمیدانند. زبان لاتین زبان آکادمیک آن دوران بود. این رسالات اقتصادی که عموماً به زبان انگلیسی منتشر میشدند وارد فضای آکادمیک آن دوران نشدند و در دانشگاههای کنونی هم توفیقی را که متون دورۀ کلاسیک پیدا کردند، هرگز نیافتند. گرچه در تغییر جهان در زمانۀ خودشان نقشی اساسی ایفا کردند و زبان انگلیسی را برای نخستین بار به جای لاتین برای هر کس که میخواست از اقتصاد و تجارت بداند مهم کردند.
موضوعات این رسالهها در کتب تاریخ اقتصاد آمده است. آنچه مهم است نه این موضوعات بلکه توجه به این امر است که آن موضوعات و مسائل اقتصادی عطف به ادارۀ کشور، افزایش ثروت کشور، عمومیت و ملت نوشته میشدند. اگر رسالهای دربارۀ پول یا تجارت یا هر موضوع دیگری بود این جهت را لحاظ میکرد. قدرت یک کشور برای مرکانتیلیستها امری منفک یا ثانویه از ثروت و اقتصاد آن کشور نبود. آنها زمانی اینگونه از اقتصاد مینوشتند که این مفاهیم هنوز طرح و تنقیح نشده بودند. ماکس وبر بزرگترین خدمت تجار و رسالهنویسان مرکانتیلیسم را تشکیل پایههای اولیۀ اقتصاد ملی و دولتهای عقلانی میداند. این موضوع را باید مهمترین اهمیت مرکانتیلیسم دانست. نوشتن و تجارتکردن چیزهایی بودند که پایههای دولت و بازار عقلانی را در جهان ما شکل دادند.
مشهور است که متون مرکانتیلیستها از متون اقتصادی پیشینیان ماهیتاً متفاوت است. آنها در شرایطی که خود به لحاظ اخلاقی متهم بودند، برای روشنکردن کار خود نه رسالاتی اخلاقی بلکه متونی فنی نوشتند. نوشتههای اقتصادی تا پیش از مرکانتیلیستها عموماً توصیههای اخلاقی دربارۀ معاملات بود که با وضع بازارهای کوچک و مکاره و محلی که مبادلات در آن بهصورت روابط طرفین مبادله دیده میشد تناسب داشت. در برخی متون هم از اقتصاد شهر بهنحوی تجویزی و دستوری سخن به میان میآمد. اما تجار مرکانتیلیست اولین متون اقتصادی را نوشتند که به قواعد عملی و هنجارهای داخلی خود تجارت، محاسبهگری، ارقام و مسائل واقعی پیش روی گسترش تجارت میپرداخت.
آنها از خلال این نوشتن دستگاه محاسباتیای را پیش کشیدند که بین جهان موجود و جهان پیش از آن شکافی معنادار ایجاد میکرد. تلاشهای مرکانتیلیستها بازارهای ملی را شکل داد که به اذعان جامعهشناسان اقتصاد، اولین بازارهای عقلانی در تاریخ بودند. در این بین رسالهنویسان انگلیسی از توفیق خاصی برخوردار بودند. مرکانتیلیسم انگلیسی را شوپنهاور با تامس مان(1571 – 1664) متعین میکند و اسمیت متن او را متن مقدس تفکر مرکانتیلیسم میخواند. تامس مان یک تاجر انگلیسی موفق بود که در ۱۶۱۵م. ریاست کمپانی هند شرقی را نیز عهده دار بود. او به دورهای از مرکانتیلیسم تعلق داشت که به دورۀ دوم مشهور است و در آن غالب تجار به سرمایهگذاری و تولید کالا هم روی آورده بودند که همین امر مسائل اقتصاد کشورها را پیچیدهتر کرده بود. مان دو رسالۀ معروف دارد که رسالۀ متأخر او یعنی «تأمین خزانۀ انگلستان از طریق تجارت خارجی» یا «تراز تجارت خارجی ما قانون خزانۀ ما است» اهمیت بیشتری دارد. گرچه خلق کاراکتر تاجر و وضع «تراز تجاری»، «ایجاد تفاوت بین دارایی یک کشور با ثروت آن» و چند مفهوم دیگر دلایل قویای برای مهمدانستن این متن هستند اما نباید به این حد قناعت کرد. اینهمه، هنوز نمیتواند اهمیت متن مان و مرکانتیلیسم انگلیسی را برای فهم اقتصاد کنونی توضیح دهد. هنوز میتوان پیشتر رفت و پرسید که چطور بین همۀ رسالهنویسان مرکانتیلیسم، انگلیسیها در نوشتن از تجارت و اقتصاد موفقتر بودند و چطور بین رسالهنویسان انگلیسی، تامس مان که بیشتر از همه نظر بر هماهنگی منافع گروههای مختلف در یک کشور و کسب قدرت برای کشور دارد، موفقترین متن دربارۀ قواعد عملی و هنجارهای اقتصادی زمانۀ خویش را مینگارد؟
زمانی کشیش کندیاک در هنگام نوشتن رسالۀ خود دربارۀ اقتصاد این آرزو را در مقدمۀ کتاب خود آورده بود که بتواند بعد از نوشتن فصلهایی دربارۀ اقتصاد و قوانین اقتصادی، از زبان این علم بگوید. آیا چنین توجهی به رسالهنویسان انگلیسی خصوصاً مان میتواند راهی به این سو باز کند تا دریابیم چطور نوشتن از این مسائل، زبان اقتصاد را شکل داده است و اقتصاد را همچون پیشنهادی قدرتمند مطرح کرده است؟