اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





دربی، فوتبال و زندگی



۱۱ فروردین ۱۳۹۸   1730  0  0 دیدگاه
دربی، همه چیز را پشت سر می‌گذارد. در بازی استقلال پرسپولیس مهم نیست هرکدام از این دو تیم کجای جدول‌اند، فقط مهم این است که این بازی چقدر نفس‌گیر از کار در می‌آید.

دیروز پرسپولیس و استقلال در حالی بازی کردند که هر دو آماده بودند. وقتی فصل پیش تیم آبی‌پوش با ناامید‌کننده‌ترین‌بازی‌هایش خون همه را به جوش آورد، مربی آلمانی را برای نجات خود فراخواند. مربی آنقدر پیر بود که آدم فکر می‌کرد حتی برای مربی بودن هم باید حد کف سن تعیین کنند، مربی اما خیلی زود تیمی رویایی ساخت. در حالی که شفر دستانش را در موی سپیدش فرو می‌برد استقلال حمله می‌کرد و دوباره حمله می‌کرد. نیروی جوانی و جذابیت بازی آبی‌پوشان در نیم فصل سال پیش از هر ارزشی خالی شده بود. فقط فوتبال بود و فوتبال. بازی‌ها ثابت می‌کرد چطور بازی می‌تواند در ورای هر ارزش دیگری (حتی قهرمانی در لیگ) خودش باشد. تا پوست و استخوان بازی.

درخشش و زیبایی بازی، خیره‌کنندگی خویش را در چنین اوضاعی نشان داد؛ معلق بودن سایر ارزش‌ها. همه آن ماجرا مانند کشف و شهودی عمل می‌کرد. استقلال در فصل گذشته کمی فراز و فرود داشت ولی با همان خصلت به دربی رسید.

پرسپولیس از آن سوی میدان، با وقار و شکوه بازیافته‌اش از راه رسیده است. قرمز پوشان با طمأنینه بازی می‌کنند. عاقلانه در تمام زمان و مکانِ بازی پخش می‌شوند و با حملات پی‌در‌پی و خرد کننده خود، راهی برای نفوذ می‌یابند. این تقابل نشان می‌دهد چگونه دربی باز زدودن سایر ارزش‌ها معنای خود را خودبه‌خود می‌سازد. همیشه جمله ملال‌آور و آشنایی که همیشه چند روز قبل از تقابل سرخ آبی می‌شنویم، در لحظه بازی رنگ می‌بازد: «این بازی هم مانند هر بازی دیگری فقط ۳ امتیاز دارد.» تمام کسانی که این عبارت را بر زبان می‌رانند درست وقتی آن را می‌گویند، می‌دانند که دارند گفتاری بیهوده و کسالت آور ادا می‌کنند. زیرا دربی، گذشته و آینده را محو می‌کند. در بحبوحۀ دربی بیشتر تماشاگران و حتی مربیان و بازیکنان گذشته را فراموش می‌کنند و می‌گذارند آینده همان‌طور به حال خود رها شود. همه با التهابِ تنش و نتیجه همان بازی مسخ می‌شوند.

در یکی دو دهه اخیر بحث‌های جالبی در مورد معنا و فلسفۀ فوتبال به راه افتاده است. عمیق‌ترین جنبه‌های آن حرف‌ها را می توان به آشکارترین صورت در دربی مرور کرد. احتمالا دربی همان حفره و ورطه‌ای است که معنای فوتبال را با همه سرخوشی‌اش نشان می‌دهد. ده پانزده سال پیش دکتر داوری اردکانی در مطلب کوتاهی راجع به فوتبال اظهار نظر کرد. آن مطلب کوتاه بارها بازنشر شد. داوری گفته بود شادی و غمی که در اثر عبور توپ از یک خط ایجاد می‌شود بر بنیاد «توهم» است. کلمه «توهم» همان بار هولناکی را داشت، که شایسته‌اش بود.

در زبان فلسفه گزاره‌ها یا حقیقت هستند یا اعتباری. در غیر این صورت توهم‌اند. حقیقت مطابقت امر ذهنی و امر عینی یا خارجی است. گفته شده آب در ۱۰۰ درجه می‌جوشد. وقتی در آزمایش معلوم شود، که آب واقعی و حرارت ۱۰۰ درجه واقعی به نقطه جوش می‌رسند اثبات می‌شود که گزاره حقیقت داشته است. اخلاقیات و قوانین نیز از سنخ اعتباریات هستند. نحوی قرارداد اجتماعی ارزش اعتباریات را رقم می‌زند. اما «توهم» در هیچ بنا شده است، ولی گاهی «هیچ» قدرتی می‌یابد که می‌تواند از حقیقت سبقت بگیرد و اعتباریات را پشت سر بگذارد. گفته شده که فوتبال زیباست و راز این جذابیت در درامی است که می‌آفریند. فوتبال ترکیبی است از برنامه‌ریزی علم و مقدار قابل ملاحظه‌ای پیش‌بینی‌ناپذیری. درست مثل زندگی، یا اثر هنری.

ما در زندگی و هنر اراده می‌کنیم و با عزم و حزم راه خود را پیش می‌بریم. ولی همواره موقعیت‌هایی هستند که تجربه‌های جدید و شگفت را پیش می‌آورند. این همان جنبه رازآمیز و البته درس‌آموز زندگی انسانی است. همان جنبه‌ای که به زندگی تحول، تغییر و تاریخ می‌بخشد. فوتبال حدود ۲۰۰ سال است که وارد تاریخ شده و همراه خود چیزهایی را رقم زده است. یکی از این‌ها جاافتادن ارزش فوتبال در کنار سایر ارزش‌هاست.

فوتبال با زندگی ما آمیخته است. تیم‌های ملی ارزش‌های ملیتی را دم می‌دهند. تنش میان رقابت‌های ملی و باشگاهی بر فراز ارزش‌های دولت-ملت ساخته شده است. امروز در اغلب باشگاه‌های بزرگ و مهم، بازیکنان خارجی هستند. ارزش‌های دینی نیز در قالب رقابت تیم‌ها وجود داشت و شاید هنوز هم وجود داشته باشد. ارزش‌های نژادی را نیز بر این شمار بیافزایید. اما نگاهی به بازی‌های سراسر جهان نشان می‌دهد چگونه همه آن ارزش‌ها در نوردیده شده‌اند. وقتی چهار دهه پیش رودگولیت به زمین می‌آمد هنوز تردیدهایی در ارزش‌گذاری نژادی دیده می‌شد. او با چهره‌ی نسبتاً سیاه و موهای بافته شده‌اش مبارزی تمام عیار علیه نژادپرستی بود. رودگولیت موهایش را می‌بافت زیرا آفریقایی‌ها عقیده داشتند بافتن موها آنها را از شر شیاطین، جن‌ها و اشباح خلاص می‌کند. موهای بافته شده آن دورگه هلندی، اما فقط یک خرافه قومی نبود، بلکه تبدیل به سمبل مبارزه‌ی سیاسی شده بود. به این داستان، می‌توانید ماجرای گل مارادونا به انگلستان را هم اضافه کنید. چقدر همه از کلکی که مارادونا زد، خوششان آمد. برای همه آن دست، واقعا دست خدا بود. امروز وقتی محمد صلاح در زمین پا به توپ می شود طرفداران لیورپول شعار می‌دهند: محمد صلاح! اگر تو همین‌طور به گل‌زنی ادامه ‌دهی ممکن است ما هم مسلمان شویم! فشار علیه سایر نژاد‌ها و دین اسلام هنوز وجود دارد، ولی صدای تشویق‌ها می‌گوید که دیگر آن ارزش‌های کهنه از مد افتاده‌اند و پیروانشان حالا در حکم اقلیت هستند. با همه این تفاصیل هنوز ته‌مانده آن ارزش‌ها و ارزش‌های اقتصادی که فوتبال را همچون صنعتی پول‌ساز می‌نمایاند، وجود دارند.

کل سپهر فوتبال بر فراز ارزش‌های اقتصادی و غیراقتصادی تپش دارد. این تپش مدام سعی می‌کند با تمرکز بر خود سایر ارزش‌ها را بزداید. این ارزش‌زدایی در دبی بیش از هر جای دیگری متجلی می‌شود. زیرا در این جا اختلاف نژادی، دینی، ملی و حتی رقابت میان دو شهر بی‌وجه شده است. اما در دربی استثنایی بودن خود را مدیون لحظه‌ای است که حتی از نظم فوتبالی نیز رها شده است. مهم نیست جدول چه می‌گوید، تنها چیزی که همه یک صدا می‌خواهند هیجان یک بازی خیره کننده است. یک ۹۰ دقیقه خارق‌العاده. چقدر استفاده از حکم خارق‌العاده در این جا مهم است، که همه چیز را به حالت تعلیق در می‌آورد. همه چیز به تعلیق در می‌آید، به جز بازی نفس‌گیر، و عبور اسرارآمیز توپ از خط دروازه.

درام زندگی فوتبال
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
سرمقاله
مشارکت ناامید
بدون تشکل‌یابی نیروهای مولد، نیروی انقلابیِ وفاداران جمهوری اسلامی به مصرف می‌رسد
محمدرضا هدایتی    سیدعلی کشفی   
فقدان گفتارهای سیاسی مؤثر و قدرتمند و کادر رهبری قابل‌اعتماد در این شرایط، می‌تواند سرنوشت متفاوتی برای این نیروها رقم بزند؛ سرنوشتی که یا نیروی ایجادشده را سرخورده‌تر می‌کند و فرومی‌نشاند یا آن را در جهاتی مغایر با منافع و قدرت ملی ایران به مصرف رساند. در این میان، شکل‌گیری تشکلی از نیروهای سیاسیِ مولّد که بتواند واجد گفتاری قدرتمند و امیدآفرین و کادر رهبری منسجم باشد، ضروری به نظر می‌رسد.


سرمقاله
نام من، هیچ‌کس
جغرافیای مقاومت در محاصره افتاده است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
پول هنگفت انباشته در این کشورها به همراه سیاست مسالمت‌جوی دیکته‌شده، همۀ آن چیزی است که امکان رویاپردازی‌های توسعه را فراهم کرده و البته کار را برای کشوری چون ایران بسیار سخت نموده است؛ تصویر پاکیزۀ توسعه در این جغرافیا، در تقابل شدیدی با سیاست مقاومت از طرفی و در ادامۀ آن اقتصاد سیاسی تولیدی جمهوری اسلامی ایران است. جمهوری اسلامی که پس از انقلاب، جبهه‌ای تازه در منطقۀ آسیای غربی باز کرد و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس را در طرف کشورهای مرتجع و وابسته نشاند و خود داعیه‌دار استقلال و مبارزه با نیروهای غیرملی شد، حالا با چهره‌ای جدید از این کشورها روبه‌رو شده است. آن‌ها با شما نمی‌جنگند؛ می‌خواهند همکاری کنند؛ گویا از شما خواسته‌اند که نگاه تنگ‌نظرانۀ ژئوپلیتیک را به کناری نهید و جهان وسیع پر از فرصت را ببینید


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)