اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





داعش بحرانی در فرم سیاست است



۲۴ خرداد ۱۳۹۶   1288  0  0 گروه گفتار سیاسی

وجود داعش از لزوم توجه به «فرم سیاست» می‌گوید

تکفیر، تفکری آشنا در سپهر فکری و فرهنگی اسلام است. سالهاست، ظهور جریانی را که در پیوند با فهمی انحصاری از سنت پیغمبر، دعاوی خلوص­‌خواهانه­‌ای دربارۀ «امر الهی» و «امر دینی» دارد و از همین رهگذر، تقریبا هیچ یک از نحله‌­های اسلامی را برنمی‌­تابد؛ دریافته‌­ایم. ریشه­‌ها و زمینه­‌های کلامی-تاریخی ظهور این نحله در سپهر اندیشۀ اسلامی، حالا دیگر بسیار آشنا و شناخته شده است. می­‌دانیم که فی­‌المثل، تکفیری­‌گری سابقه­‌ای طول و دراز دارد و آنگونه که تصور می­‌شود، انگاره‌­ای مدرن نیست. می‌­دانیم که در سویۀ کلامی، تبار تکفیر را می­‌توان به خوارج بازگرداند که با انگارۀ مرکزی «بدعت»، هرگونه کنش معطوف به «امر حادثی» را انحراف از اصول و شرکتِ شرک‌­آلود در «تدبیر الهی» تلقی می­‌کردند و به این ترتیب، با حوادث پیرامون خود، همواره صرفا از موضعی سلبی مواجه می­‌شدند و نیز می‌­دانیم که می­‌توان این تبار را در اشاعره نیز دنبال کرد، آنجا که آنها مواجهۀ عقلایی و استوار بر ادراک حادثی (نه همچون امری داده شده) از جهان را نفی می‌­کردند و با ایستادن سفت و سخت بر «نقل»، عملا بسیاری از «مستحدثات» را بیرون از دایرۀ شرع و بلکه مترادف با «شرّ» می­‌پنداشتند. فقه تکفیریها بهمثابۀ «میزان عمل» در میان گروه‌های تکفیری نیز برای ما به هیچ وجه ناشناخته نیست. جریان فقه تکفیری، از «ابن تیمیه» تا «محمدبن عبدالوهاب»، جریان شناختهشده‌­ای در میان مشارب فقهی متفاوت اسلامی است. آموزه­‌های مکتوب آن و اصول روش‌­شناختی آن همه و همه در دست ماست. حتی سخن گفتن از نسبت آموزۀ تکفیر با تفکر وهابی و پیوند آن با مدارس مذهبی آل‌سعود نیز تکرار مکررات است. در واقع می‌­توان اینگونه گفت که امروزه مستندات کلامی، دینی، تاریخی و سیاسی ما دربارۀ تبار گروه‌های تکفیری و سنت «تکفیری­‌گری»، انبوه و دانش ما دربارۀ آنها بسیار است. اما با این‌همه، چرا وقتی به ناگاه، گروهی همچون داعش به عنوان گروهی تکفیری در عراق و سوریه سربرمی­‌آورد و خودی نشان می­‌دهد؛ حتی ما نیز با این حجم از دانش و اطلاعات دربارۀ این افراد و پیشینه و تبار فکری و دینی اینها، تا این اندازه شگفتزده می‌­شویم و این پدیده همانقدر برای ما عجیب است که برای اروپایی­‌ها و آمریکاییها رعبآور است؟ به واقع چرا هر اندازه که دربارۀ داعش، با اتکای به دانش خودمان از گروه‌های تکفیری می‌گوییم و می‌­نویسیم، باز هم از  غرابت داعش برای ما کاسته نمی‌­شود؟ چرا وقتی که می­‌خوانیم که تبار «ابوبکر البغدادی» را اصحاب جریان‌­شناسی فکری، به ابن تیمیه می­‌رسانند؛ باور می­‌کنیم که این قیاس، چیز چندان مهم و زیادی دربارۀ داعش به ما نمی­‌گوید؟ این چه نیروی مازاد و مضاعفی در داعش است که از قرار گرفتن آن ذیل همۀ طبقه­‌بندی‌­های شناختهشده از آموزۀ تکفیر می‌­گریزد؟ چرا هیچ یک از طبقه­‌بندی­‌های نظری موجود، امروز دیگر نمی­‌تواند ما را به واقعیتِ داعش -و تکفیری­گری پس از داعش- نزدیک کند؟ به بیان دیگر، پس از داعش، تکفیری‌­گری، چه وضعی پیدا کرده است که ادراک آن، از ما دور و دورتر شده است؟ به نظر می­‌رسد این نیرو­ی گریزنده و مازاد، همان نیروی فعل  و کنش و نیروی «واقعیت» است.

تکفیری­‌گری، وقتی به عمل گرفته می­شود و از خلال کنش، به حرف می­آید، دیگر یک نحلۀ فکری و یک طبقه بندی نظری نیست. نمی­خواهم بگویم که این طبقه بندیها در جای خود، بی­اعتبارند و یا اینکه در موقعیت بیرون از عمل، هیچ مناقشۀ نظری دربارۀ آنها نمی­شود داشت؛ آنچه می­گویم این است که به محض اینکه آموزه­ی تکفیر، به آزمون واقعیت گذارده می­شود، مسئلۀ اصلی نسبت سنجی آموزۀ ­تکفیر با امکان­های واقعیت است. اینجاست که رهیافت نظری، جز تا جایی که رهیافتی در قبال «واقعیت» باشد؛ چندان به کار نمی­آید. اما چگونه می­توان یک رهیافت نظری، به «واقعیت» داشت؟ رهیافت نظری به واقعیت، چگونه رهیافتی است؟ چگونه می­توان به شیوۀ نظری، به واقعیت داعش نزدیک شد؟ آنهم در شرایطی که رهیافت‌­های نظری گوناگون (از جریان­شناسی فکری-تاریخی، تا آموزه­های کلامی- فقهی) چیز چندانی دربارۀ واقعیت داعش به ما نمی­گویند؟

به باور من، نزدیک ترین رهیافت نظری به واقعیت، اندیشیدن دربارۀ «فرم» است. با تأمل در باب «فرم واقعیت» است که ما درباره­ی واقعیت - از همان حیث که واقعی است- اندیشیده ایم. و گامی عملی در فهم واقعیت و امکان­های پیش روی پدیده­های واقعی برداشته­ایم. از همین روست که به باور من برای فهم داعش، فراتر از هرگونه سنخ­شناسی کلامی- جریان­شناختی و تاریخی - فقهی، این تمرکز بر خودِ واقعیت، و نحوۀ تقرر واقعیت  داعش از دریچۀ تمرکز بر «فرم» داعش است که راهگشا خواهد بود.

اینکه داعش امروز برای همۀ مردم دنیا - کم و بیش- همچون تجسم «امر غریب» است؛ بیش از آنکه واجد معنایی دربارۀ تبار تکفیری داعش و مثلا دور بودن آن از فرهنگ مدرن باشد، به مسئله­ای دربارۀ «فرم داعش» باز می­گردد. به بیان دیگر، پس از ظهور «امر داعش»، تکفیری­‌گری، بیش از هر چیز، پرسشی دربارۀ فرم است. بیهوده نیست که پس از ظهور داعش، بیش از آنکه نگاهها متوجه آموزه­های عقیدتی این گروه و صدق و کذب آن باشد؛ این شیوۀ عمل  داعش در پی­جویی مقاصدش بود که بسیار پرسش‌­برانگیز و البته خوفآور می­نمود. جهان امروز،  کشتار برای کسب قدرت را می­فهمید، اما عمومی، همگانی، بی مرز بودن و از همه مهم­تر «بی دولت بودن» ماشین کشتار برایش بسیار غریبه و رعب­آور می­نمود. مولفه­هایی که جملگی بیش از آنکه به نظام صدقی- ارزشی داعش و آموزۀ تاریخی تکفیر، بازگردد؛ به فرم سیاست داعشی اشاره دارد.

وقتی  که از «فرم سیاست» سخن می­گوییم، می­خواهیم از واقعیت قدرت سخن بگوییم. مسئلۀ «فرم»، در میانۀ نسبت «معنا» و «واقعیت» طرح می­شود. پرسش از فرم، پرسش از معناست تا جایی که واقعیت دارد. به بیان دیگر، پرسش از فرم، پرسش از نحوۀ معنادار بودن چیزها و نحوۀ واقعی بودن آنهاست. مواجهۀ معنادار با امکا­های واقعیت، صرفا از خلال تمسک به یک «فرم» است که میسر می­شود. مشارکت در واقعیت نیز تنها تا جایی ممکن است که ما نسبت واقعیت با فرم، و اینکه همواره، با واقعیت تنها از دریچۀ فرم، مواجه هستیم را دریابیم. اینچنین است که هر آموزه­ای که «صورتی» ندارد - هرچقدر هم که واجد حقیقت باشد- معنایی را در واقعیت، منتقل نمی­کند. «فرم»، واسطه‌­ای است که «معنا» را به واقعیت، آورده و نیز باعث می­شود تا «واقعیت»، همچون یک پدیدۀ معنادار، به بیان درآید. فرم­دار بودن واقعیت است که باعث می­شود ما بتوانیم دربارۀ معنای واقعیت، سخن بگوییم و در واقعیت مشارکت کنیم. درک معنای واقعیت، همواره از دریچه درک فرم واقعیت، ممکن است. همواره با التفات به واقعیت، و فرم خاص آن است که می­توانیم واقعیت را آنگونه که هست دریابیم و دربارۀ واقعیت، سخن بگوییم و در واقعیت، مشارکت کنیم. فرمِ واقعیت، واقعیت را معنادار می­کند و امکان تحقق واقعی یک ایده و معنا را فراهم می‌­آورد.

از آنجا که «قدرت»، سویۀ معنادار سیاست است، پیوستار «معنا» و «واقعیت»، دربارۀ سیاست، به نسبت «قدرت» با «واقعیت»، تأویل می­شود. معنای سیاست جز با تأمل در معنای خطر کردن و  اِعمال قدرت یا ایستادن در برابر قدرت به دست نمی‌­آید. قدرت، واقعیت سیاست است و این یعنی فرم سیاست، لحظۀ تجلی واقعی قدرت است. فرم سیاست، جایی است که قدرت، خود را به شکلی واقعی، نمایان می­کند. جایی است که قدرت آشکار می­شود. لجام می­زند و مهار می­شود. سیاست، لحظه­ای است که قدرتمند بودن واقعیت، خود را در پیوند با واقعیت جاری، آشکار می­کند. و در اینجاست که ما با یک صورتِ قدرتمند مواجهیم.

در لحظۀ سیاست است که ما قدرتمند بودن واقعیت، و اینکه باید برای پاییدن، در واقعیت، و با واقعیت، و بر واقعیت، «سیاست کرد» را درمی­یابیم. سیاست کردن با واقعیت، یعنی مشارکت در واقعیت، و قدرتمند بودن و پایدار بودن در واقعیت، لاجرم با درافکندن فرمی برای واقعیت، ممکن می­شود.

دولت اسلامی عراق و شام (داعش)، بی­تردید، پدیده­ای «واقعی» است. تا اندازه­ای نیز قدرت دارد. قدرت او دستکم تا آنجا هست که رفتارهایش به «صدر اخبار» بنشیند. اما همین واقعی بودن آن است که محل پرسش است. پرسش از چگونگی قدرت داعش است. داعش، چگونه می­تواند واقعیت و قدرت داشته باشد؟ چگونه چنین چیزی ممکن است که در سپهر واقعیت اکنون، پدیده­ای «غریب»، همچون داعش نیز واقعی باشد؟ اگر داعش، قدرتمند است پس چرا «غریب» است. چگونه «امر غریب» می­تواند قدرتمند باشد؟ این پرسشی است که پاسخ دادن به آن، مستلزم اندیشیدن به «معنای قدرت داعش» است. پرسش از معنا و واقعیتِ قدرت، پرسش از «فرم»ِسیاست است.

فهم این موضوع دشوار نیست که خلافتی که امروز «البغدادی» سودای آن را دارد؛ تقریبا هیچ نسبتی با معنای خلافت در صدر اسلام ندارد. خلافت البغدادی، هرگز آن درجه­ای از معناداری و واقعیتی را که خلافت عباسیان در عصر خود داشت را در این عصر ندارد. اما بی­تردید، اینکه البغدادی، امروز و در قرن بیست و یکم از «خلافت» سخن گفته است را نباید نادیده انگاشت و از کنارش به راحتی گذشت. سخن گفتن از «خلافت» در نسبت با امکان­های واقعیت عصر ما، چیزی شنیدنی دربارۀ معنای قدرت و واقعیت داعش به ما می­گوید. دقیقه­ای که باید با نشان دادن «فرم سیاست» داعش، در صدد آشکار کردن آن برآمد/

امروز، سه خبر - تقریبا پایاپای - در صدر اخبار رسانه­های جهان قرار دارند. خبر نخست، مذاکرات هسته­ای ایران و شش قدرت بزرگ جهانی است. خبر دوم، ستیزه­جویی­های داعش در عراق و سوریه است. و خبر سوم، به حملات عربستان صعودی به یمن بازمی­گردد. این یعنی، جمهوری اسلامی، عربستان سعودی، و داعش، هریک توانسته اند، در نسبت با واقعیت، معنای خود را داشته باشند و به مثابه واقعیت های معنادار شنیده شوند. اما آیا این به معنای آن است که «ایران»، «عربستان» و «داعش»، هرسه به یک میزان، و به یک نحو، «واقعیت» و «قدرت» دارند؟ آنچه هرسه نیرو را «خبرساز» کرده است؛ وجود شِمایی از «ایستادگی» آنهاست. عربستان، در برابر یمن ایستاده است. ایران، در برابر شش قدرت بزرگ جهانی و داعش نیز ظاهرا در برابر تعدی به قلمروی خودخواندۀ خلافتش ایستادگی می­کند. آیا این سه ژست مقاومت، به یک میزان، واقعیت و قدرت دارند؟ بر اساس آنچه که گفته شد، به نظر می­رسد تفاوت­گذاری میان این سه چهرۀ مقاومت، تنها از خلال تمرکز بر «فرم سیاست» این سه نیرو و پیوند «قدرت» و «واقعیت»، در شماتیک هریک از آنها میسر می­‌شود. و صد البته که این یک تمایزگذاری ضروری و راهبردی برای صیانت از  «جبهۀ مقاومت» با محوریت جمهوری اسلامی  نیز خواهد بود.

داعش فرم بحران
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
سرمقاله
اسرائیل و کابوس استقلال منطقه
آیا اردن، می‌تواند گام بعدی محور مقاومت برای تشکیل سازمان‌های ملی مستقل در منطقه باشد؟
محمدحسین تسخیری   
ایران تلاش برای شکل‌گیری سازمان‌های ملیِ باشخصیت را علی‌رغم تمام دشواری‌ها و ریسک‌هایش به عنوان راه نجات تمام کشورهای منطقه در پیش گرفته است. هر جبهۀ جدیدی که گشوده می‌شود، هر هسته جدیدی از مقاومت که در کشوری جدید، سربرمی‌آورد، تنها و تنها در این لحظه، یعنی لحظه‌ای که تبدیل به یک تشکیلات سازمان‌یافته و مسئولیت‌پذیر می‌شود، می‌تواند نویدبخش تولد یک ملت باشد و آن را نمایندگی کند.


سرمقاله
نام من، هیچ‌کس
جغرافیای مقاومت در محاصره افتاده است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
پول هنگفت انباشته در این کشورها به همراه سیاست مسالمت‌جوی دیکته‌شده، همۀ آن چیزی است که امکان رویاپردازی‌های توسعه را فراهم کرده و البته کار را برای کشوری چون ایران بسیار سخت نموده است؛ تصویر پاکیزۀ توسعه در این جغرافیا، در تقابل شدیدی با سیاست مقاومت از طرفی و در ادامۀ آن اقتصاد سیاسی تولیدی جمهوری اسلامی ایران است. جمهوری اسلامی که پس از انقلاب، جبهه‌ای تازه در منطقۀ آسیای غربی باز کرد و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس را در طرف کشورهای مرتجع و وابسته نشاند و خود داعیه‌دار استقلال و مبارزه با نیروهای غیرملی شد، حالا با چهره‌ای جدید از این کشورها روبه‌رو شده است. آن‌ها با شما نمی‌جنگند؛ می‌خواهند همکاری کنند؛ گویا از شما خواسته‌اند که نگاه تنگ‌نظرانۀ ژئوپلیتیک را به کناری نهید و جهان وسیع پر از فرصت را ببینید


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)