اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





مغلوبین همیشگی
چگونه برگزاری جشنواره فیلم فجر، پرسش‌های اساسی درباره سینما و مردم را پس می‌زند؟


۱۴ بهمن ۱۳۹۸   2598  1  0 گروه نقد و نظریه سینما
در پس گفتار فرهنگی، که فرهنگ را از اقتصاد و از سیاست جدا می‌اندازد، رتق‌وفتق امور و برگزارشدن منظم هرساله جشنواره، از آن چهره‌ای نمادین و ساختارمند، اما دروغین، مزورانه و کارمندی ساخته است. این وضع امکان هر رویداد، ضربه و تجربه ای را از آن گرفته است.

جشنواره فیلم فجر به‌عنوان رویدادی که در آن فیلم نمایش داده می‌شود، نه چیزی به‌دقت و به تمامی دربارۀ سینمای ایران است و نه به‌طور صریح دربارۀ دولت و نهادهای سیاست‌گذار سینمایی. بلکه دقیقا (یا احتمالا به‌طور مخدوش) رویدادی تکرارشونده دربارۀ نحوۀ رابطۀ مردم و سینما در ایران است. و طبیعی است گفت‌وگو دربارۀ این رابطه  گویای وضعیت مسائل مهم بزرگ دیگری غیر از سینما نیز خواهد بود.

بحث دربارۀ اینکه جشنواره فیلم فجر چیست، به چه درد می‌خورد، یا به چه کار می‌آید؟ همیشه همچون بحثی ضمنی باقی مانده است. این سوالات همواره در پشت و پس و کنار برگزاری جشنواره طرح شده‌اند و طبیعتا، هم خودشان، هم پاسخ‌های احتمالی‌شان پس خورده‌اند. چند سال پیش یک مدیر سینمایی در برابر این سؤال که جشنواره در نهایت چه نقشی در سیاست‌های سینمایی ایران دارد، پاسخ داد که: «بالاخره جشنواره 10 روز حال بخشی از مردم ایران را خوب می‌کند». این پاسخ با تمام ساده‌دلی و بداهتی که دارد، شاید راستین‌ترین توضیح دربارۀ جشنواره باشد! راستیِ این جواب از آنجاست که می‌گوید «بخشی از مردم». هنوز اما در این جواب، دروغ و پنهانکاری‌ای نیز هست، و آن دروغ اصولا دربارۀ «حال خوب» است.

هرکس یکبار از آنجا که تصادفا خبرنگار (سینمایی یا خبرنگار هرچیز دیگر) است، یا از آنجا که تصادفا دوستی برایش کارت (رایگان) جشنواره مهیا کرده و یا از آنجا که (باز هم تصادفا) در زمره منتقدان سینما نام گرفته، راهش به سالن رسانه‌ها یا هریک از سالن‌های نمایش رایگان فیلم افتاده باشد، چهره‌ها و وضعیت‌های متضادی توجهش را جلب می‌کند. گروهی هستند که به جشنواره می‌آیند به‌عنوان منتقد و سینمایی‌نویس. این‌ گروه  آدم‌ها شاید معلوم‌ترین وضعیت را دارند، برای آن‌ها جشنواره، روزهای باشکوه عشق‌بازی با سینماست. بدیهی است دیگر منتقدانی چون شمیم بهار و کامبیز کاهه یا منتقدان جوان‌تری که رگ و ریشه درست سینمایی دارند، در این میان یافت نمی‌شوند. اما در آن‌ها که از سر دوستی با سینما آنجایند، می‌توان دید که چگونه از تماشای شمار زیادی فیلمِ حتی بدساخت ایرانی کنار هم در زمانی فشرده، از آنجا که سینماست، یا تمنای سینماست، لذت می‌برند.

این گروه اغلب به‌طور طبیعی از جوِّ جشنواره متنفرند. به خصوص در این سال‌ها. چرا که تعداد زیادی آدم غیرسینمایی تحت نام «خبرنگار»، «سینمایی‌نویس» و یا «فعال فرهنگی!» و... پا به میدان تماشای فیلم‌ها گذاشته‌اند. اعلام انزجار نهانی سینمادوستان از این جوّ، در رفتار و حرکاتشان پیداست. آن‌ها یا گوشه‌ای نشسته و به‌آرامی گپ می‌زنند، یا جایی در سکوتِ نادر لابی‌های سینما، مشغول کتاب و سیگار و چای (قهوه) اند. گروه دیگری که در جشنواره جلب توجه می‌کند، چهره‌ها و تیپ‌هایی ناهمسازاند؛ حزب‌الهی‌ها. کوچک و بزرگ، چه آن‌ها که گمان می‌کنند جریان‌سازند و  بازی رسانه‌(!) را می‌شناسند، چه آن‌ها که تازه قصد ورود به جنگ پیش‌خواندۀ رسانه‌ای دارند، همه یکصدا در یک چیز مشترک‌اند، و آن ناهمسازی با سینما و در نهایت طلبکاری از سینماست. حضور آن‌ها اینجا بیش از هرچیز وابسته به رسانه‌بودن سینماست، نه آنچه می‌توان هنر یا صنعت نامید.

در ماجرای هردو گروه اسم‌و‌رسم‌داری که در جشنواره حاضرند، یک چیز واضح است و به چشم می‌آید؛ شادی‌ای در کار نیست، «حال خوب» اشتباه‌گرفتن هیاهو و شلوغی به جای شادی است. غیر از این دو گروه که فیلم‌هایی را نیز به نمایندگی روی پرده دارند، باقی حاضران در جشنواره فقط «تماشاگر» اند. مردمی که فقط برای تماشا و هیجان صحنۀ جشنواره آمده‌اند. به‌راستی جشنواره از چه رو این‌قدر مهم و هیجان‌انگیز است؟ کل تمرکز رسانه‌ای کشور ده روز اینجا متمرکز شده است. تلویزیون چندین برنامه مستقل در چند شبکه به پوشش جشنواره اختصاص داده و تا آنجا که می‌دانیم کسی نیست که مشتاقانه علاقه‌مند حضور در جشنواره نباشد. می‌توان فهمید «بودن در جشنواره» سوای «تماشای فیلم‌ در جشنواره» مهم است!

به نظر جشنوارۀ فیلم فجر بیش از هرچیز، بیش از آنکه دربارۀ «حال خوب بخشی از مردم ایران» باشد، دربارۀ اصل برگزارشدن آن و پس‌زدن هر پرسش اساسی دست‌وپاگیر است. آن‌ها که جشنواره را برگزار می‌کنند، با بهانه‌های بسیار به هرطریق ممکن، هرطور  بدانند و بتوانند «خودِ برگزاری جشنواره» را پاس می‌دارند. آن‌ها، چه کسانی باشند که مسئولیت توقیف و بایکوت فیلم را در دولت برعهده گرفته‌اند، چه آن‌هایی که در نهایت هیچ ربطی به سینما و مدیریت سینما ندارند، همیشه در پوشش «فرهنگ»، صاحب گفتاری بس متعالی (!) دربارۀ جشنوارۀ فیلم فجر هستند؛ «جشنواره باید هرطور شده برگزار شود»، «این تنها چیزی است که داریم» و «نگذارید آخرین رابطۀ سینما و مردم قطع شود» و...جمله‌ها، همگی مثل سرریز تزویر و ریای سیستمی، مثل جملاتی بالاخره درست، اما به‌شدت تهی، بی‌حس و بی‌معنا از زبان خارج می‌شوند. و یگانه راهی که پیش روی ما می‌گذارد؛ دل‌بستن به همین چیزی است که داریم. در پس گفتار فرهنگی، که فرهنگ را از اقتصاد، از سیاست و در حقیقت از زندگی جدا می‌اندازد، رتق‌وفتق امور و برگزارشدن منظم هرسالۀ جشنواره، از آن چهره‌ای نمادین و ساختارمند، اما دروغین، مزورانه و کارمندی ساخته است. جشنوارۀ فیلم فجر به مدد برگزاری منظم و پیش‌فرض‌بودن‌اش، پس از همۀ سال‌ها، امکان هر رویداد، ضربه و تجربه‌ای را از خود گرفته است.

در سینمای جهان برگزاری جشنواره‌هایی مثل کن و ونیز که جایی مهم و مستحکم نه در موقعیت سینمای روشنفکری بلکه در تاریخ سینما دارند، در دوره‌هایی با مانع روبه‌رو ‌شده است. چه اینکه بسیاری جشنواره‌های کوچک در جهان اصلا با موقعیت‌های سیاسی متولد می‌شوند یا از بین می‌روند. حالا می‌توان فهمید ازدست‌رفتن مخاطبه و غیاب مطلق مردم در جشنوارۀ فیلم فجر چگونه ضربه‌ای مهلک و نمادین است. مردم، در مقام سیاسی‌ترین حاضران مخاطبه فیلم با جهان بیرون، همانجا که فیلم همچون فرم، همچون امری زنده می‌تواند باشد، در مهم‌ترین رویداد سینمایی ایران هیچ نقطه‌ای ندارند.

غیبت نهادمند مردم در جشنواره فیلم فجر، که از طریق فیلم‌ها و بیش از آن از طریق حضور توده‌وار و بی‌شکل گروه‌های سیاسی قابل درک است، یک‌جور خواندن شکل کنونی سینمای ایران است. شکلی که در آن مردم(مخاطب) و سیاست در آن غایب‌اند و در نهایت امکان شادبودن را نه‌تنها از مردم سلب کرده، بلکه حتی «حال گروهی از مردم» را نیز خوب نخواهد کرد. مردم در این شکل غایب تخاطب‌اند و در نهایت مغلوب و مقهور قدرت‌.

نه روشنفکران سینما دوست، نه حزب‌الهی‌هایِ طلب‌کار از سینما، و نه طبعا کارمندان (مدیران) سینما، گامی در برگزاری صحنه خطاب‌قراردادن مردم بر نخواهند داشت، چرا که هیچ‌یک تاب و توان شراکت در «تولید»، به معنای ساختن ارزش افزوده موجودیتی اصیل را ندارند. کسی که در تولید شراکت نداشته باشد، شاید حتی نتواند شادی را نیز به‌خوبی تجربه کند. نمی‌توان به سادگی جشنواره فجر را دروغ‌گو، فریبکار، حکومتی و یا روشنفکری نامید و گذشت، با این حال با جشنوارۀ فیلم فجر، یا با سینمای ایران چگونه می‌توان طرف شد؟

مردم نقد فیلم جشنواره فجر
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
سرمقاله
اسرائیل و کابوس استقلال منطقه
آیا اردن، می‌تواند گام بعدی محور مقاومت برای تشکیل سازمان‌های ملی مستقل در منطقه باشد؟
محمدحسین تسخیری   
ایران تلاش برای شکل‌گیری سازمان‌های ملیِ باشخصیت را علی‌رغم تمام دشواری‌ها و ریسک‌هایش به عنوان راه نجات تمام کشورهای منطقه در پیش گرفته است. هر جبهۀ جدیدی که گشوده می‌شود، هر هسته جدیدی از مقاومت که در کشوری جدید، سربرمی‌آورد، تنها و تنها در این لحظه، یعنی لحظه‌ای که تبدیل به یک تشکیلات سازمان‌یافته و مسئولیت‌پذیر می‌شود، می‌تواند نویدبخش تولد یک ملت باشد و آن را نمایندگی کند.


سرمقاله
نام من، هیچ‌کس
جغرافیای مقاومت در محاصره افتاده است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
پول هنگفت انباشته در این کشورها به همراه سیاست مسالمت‌جوی دیکته‌شده، همۀ آن چیزی است که امکان رویاپردازی‌های توسعه را فراهم کرده و البته کار را برای کشوری چون ایران بسیار سخت نموده است؛ تصویر پاکیزۀ توسعه در این جغرافیا، در تقابل شدیدی با سیاست مقاومت از طرفی و در ادامۀ آن اقتصاد سیاسی تولیدی جمهوری اسلامی ایران است. جمهوری اسلامی که پس از انقلاب، جبهه‌ای تازه در منطقۀ آسیای غربی باز کرد و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس را در طرف کشورهای مرتجع و وابسته نشاند و خود داعیه‌دار استقلال و مبارزه با نیروهای غیرملی شد، حالا با چهره‌ای جدید از این کشورها روبه‌رو شده است. آن‌ها با شما نمی‌جنگند؛ می‌خواهند همکاری کنند؛ گویا از شما خواسته‌اند که نگاه تنگ‌نظرانۀ ژئوپلیتیک را به کناری نهید و جهان وسیع پر از فرصت را ببینید


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)